search this blog

Tuesday, June 8, 2010

ناخواندنیهای قرآن در مورد حقوق زن



آیا هرگز مردم جامعه چنین آیاتی از قرآن را از طریق رادیو و تلویزیون مثلا قبل از اذان ظهر یا مغرب شنیده اند ؟ آیا هرگز میدانند قرآنی که در تمامی عمرشان به آن قسم میخورند چه محتویاتی دارد ؟ اگر شنیدن قرآن صواب دارد چرا چنین آیاتی از قرآن هرگز برای مردم درمراسمها دینی یا سایر مراسها خوانده نمی شود تا مردم بدانند قرآن آن کتابی که تصور میکنند نیست .
مسعله جالب توجه اینست که مشگل از مردم مسلمان نیست و کسی در دنیا با مردم مسلمان دشمنی یا درگیری ندارد. مشگل اصلی از کتاب قرآن است که مردمی تحت نام مسلمان بدون اینکه بدانند این کتاب چگونه گرد آوری و ساخته شده و تحت تعلیم علمایی که هدفشان تنها در نا آگاهی نگهداشتن مردم ساده دل و امرار معاش کردن از این راه است پیروی میکنند. و نتیجه پیروی کردن از فرامین این کتاب و تفسیر علمای عزیز وضعیت کشورهایی که مردمش پیرو این کتاب هستند امروزه به این شکل دردناک درآمده.

سوره الاحزاب

اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد اگر زنان مؤمن را به نكاح خود درآورديد آنگاه پيش از آنكه با آنان همخوابگى كنيد طلاقشان داديد ديگر بر عهده آنها عده‏اى كه آن را بشماريد نيست پس مهرشان را بدهيد و خوش و خرم آنها را رها كنيد (49)
اى پيامبر ما براى تو آن همسرانى را كه مهرشان را داده‏اى حلال كرديم و [كنيزانى] را كه خدا از غنيمت جنگى در اختيار تو قرار داده و دختران عمويت و دختران عمه‏هايت و دختران دايى تو و دختران خاله‏هايت كه با تو مهاجرت كرده‏اند و زن مؤمنى كه خود را [داوطلبانه] به پيامبر ببخشد در صورتى كه پيامبر بخواهد او را به زنى گيرد [اين ازدواج از روى بخشش] ويژه توست نه ديگر مؤمنان ما نيك مى‏دانيم كه در مورد زنان و كنيزانشان چه بر آنان مقرر كرده‏ايم تا براى تو مشكلى پيش نيايد و خدا همواره آمرزنده مهربان است (50)
نوبت هر كدام از آن زنها را كه مى‏خواهى به تاخير انداز و هر كدام را كه مى‏خواهى پيش خود جاى ده و بر تو باكى نيست كه هر كدام را كه ترك كرده‏اى [دوباره] طلب كنى اين نزديكتر است براى اينكه چشمانشان روشن گردد و دلتنگ نشوند و همگى‏شان به آنچه به آنان داده‏اى خشنود گردند و آنچه در دلهاى شماست‏خدا مى‏داند و خدا همواره داناى بردبار است (51)
از اين پس ديگر [گرفتن] زنان و نيز اينكه به جاى آنان زنان ديگرى بر تو حلال نيست هر چند زيبايى آنها براى تو مورد پسند افتد به استثناى كنيزان و خدا همواره بر هر چيزى مراقب است (52)
اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد داخل اتاقهاى پيامبر مشويد مگر آنكه براى [خوردن] طعامى به شما اجازه داده شود [آن هم] بى‏آنكه در انتظار پخته‏شدن آن باشيد ولى هنگامى كه دعوت شديد داخل گرديد و وقتى غذا خورديد پراكنده شويد بى‏آنكه سرگرم سخنى گرديد اين [رفتار] شما پيامبر را مى‏رنجاند و[لى] از شما شرم مى‏دارد و حال آنكه خدا از حق[گويى] شرم نمى‏كند و چون از زنان [پيامبر] چيزى خواستيد از پشت پرده از آنان بخواهيد اين براى دلهاى شما و دلهاى آنان پاكيزه‏تر است و شما حق نداريد رسول خدا را برنجانيد و مطلقا [نبايد] زنانش را پس از [مرگ] او به نكاح خود درآوريد چرا كه اين [كار] نزد خدا همواره [گناهى] بزرگ است (53)


در آیه 50 دقت کنید که وقتی صحبت از گرفتن زنان یا تصاحب آنان است برای محمد این جریان بخششی مخصوص است و در زمانی که زنده است باید لذت آنرا ببرد ولی برای دیگر مردم یا به قول این کتاب دیگر مومنین وعده داشتن حوریان یا زنان زیبا را بعد از اینکه افرادی را به قتل رساندن و در این راه کشته شدن یا حتی زنده هم ماندن در بهشت میدهد. به سوره محمد آیات 4 تا 6 نگاه کنید.
سوره التحریم
اى پيامبر چرا براى خشنودى همسرانت آنچه را خدا براى تو حلال گردانيده حرام مى‏كنى خدا[ست كه] آمرزنده مهربان است (1)
قطعا خدا براى شما [راه] گشودن سوگندهايتان را مقرر داشته است و خدا سرپرست‏شماست و اوست داناى حكيم (2)
و چون پيامبر با يكى از همسرانش سخنى نهانى گفت و همين كه وى آن را [به زن ديگر] گزارش داد و خدا [پيامبر] را بر آن مطلع گردانيد [پيامبر] بخشى از آن را اظهار كرد و از بخشى [ديگر] اعراض نمود پس چون [مطلب] را به آن [زن] خبر داد وى گفت چه كسى اين را به تو خبر داده گفت مرا آن داناى آگاه خبر داده است (3)
اگر [شما دو زن] به درگاه خدا توبه كنيد [بهتر است] واقعا دلهايتان انحراف پيدا كرده است و اگر عليه او به يكديگر كمك كنيد در حقيقت‏خدا خود سرپرست اوست و جبرئيل و صالح مؤمنان [نيز ياور اويند] و گذشته از اين فرشتگان [هم] پشتيبان [او] خواهند بود (4)
اگر پيامبر شما را طلاق گويد اميد است پروردگارش همسرانى بهتر از شما مسلمان مؤمن فرمانبر توبه كار عابد روزه‏دار بيوه و دوشيزه به او عوض دهد (5)

سوره البقره
زنان شما كشتزار شما هستند پس از هر جا [و هر گونه] كه خواهيد به كشتزار خود [در]آييد و آنها را براى خودتان مقدم داريد و از خدا پروا كنيد و بدانيد كه او را ديدار خواهيد كرد و مؤمنان را [به اين ديدار] مژده ده (223)

مریم و تثلیث


آیا با توجه به اینکه خداوند از هر آنچه در دنیا میگذرد آگاه است حتی تمامی گفته ها و تفکرات ما ، این نحوه سوال کردن خداوند از عیسی مسیح بنظر شما خواننده عزیز عجیب و غیر واقعی نیست ؟

سوره المائده
و [ياد كن] هنگامى را كه خدا فرمود اى عيسى پسر مريم آيا تو به مردم گفتى من و مادرم را همچون دو خدا به جاى خداوند بپرستيد گفت منزهى تو مرا نزيبد كه [در باره خويشتن] چيزى را كه حق من نيست بگويم اگر آن را گفته بودم قطعا آن را مى‏دانستى آنچه در نفس من است تو مى‏دانى و آنچه در ذات توست من نمى‏دانم چرا كه تو خود داناى رازهاى نهانى (116)
جز آنچه مرا بدان فرمان دادى [چيزى] به آنان نگفتم [گفته‏ام] كه خدا پروردگار من و پروردگار خود را عبادت كنيد و تا وقتى در ميانشان بودم بر آنان گواه بودم پس چون روح مرا گرفتى تو خود بر آنان نگهبان بودى و تو بر هر چيز گواهى (117)

سوره المائده
كسانى كه [به تثليث قائل شده و] گفتند خدا سومين [شخص از] سه [شخص يا سه اقنوم] است قطعا كافر شده‏اند و حال آنكه هيچ معبودى جز خداى يكتا نيست و اگر از آنچه مى‏گويند باز نايستند به كافران ايشان عذابى دردناك خواهد رسيد (73)


ما هم معتقد هستیم که مریم را با اینکه از احترام ویژه ای بر خوردار است نباید مورد پرستش قرار داد و همانند خداوند به او نگریست حتی ایمانداران کاتولیک هم مریم را مانند خداوند پرستش نمی کنند .ولی این درست است که مسیحیان عیسی مسیح را ستایش میکنند، ولی مسیحیان عیسی را نه مانند یک پیامبر مقدس بلکه از اینجهت که او از ازل کلمه خدا و پسر خدا میباشد و با خدا کاملا یکی است پرستش میکنند. او شخصی نبوده که ما انسانها او را به مرتبه خدائی رسانیده و با خدای حقیقی یکسان نموده باشیم، بلکه در واقع او از ازل با خدا یکی میباشد و به این دلیل انسان شد که انسان گناهکار را نجات بخشد. و بسوی خدا بازگرداند. بعلاوه روح القدس هم یکی از مخلوقات خدا نیست بلکه با خداوند یکی است و خود خدا است و در زندگی انسانها همان کاری را انجام میدهد که فقط خدا قادر است انجام دهد.
انجیل یوحنا باب 8
56 پدر شما ابراهيم شادي كرد بر اين كه روز مرا ببيند و ديد و شادمان گرديد.» 57 يهوديان بدو گفتند: «هنوز پنجاه سال نداري و ابراهيم را ديده‌اي؟» 58 عيسي بديشان گفت: «آمين آمين به شما مي‌گويم كه پيش از آن كه ابراهيم پيدا شود من هستم.»

امثال سلیمان نبی باب 8 سلیمان از روح خداوند پر گشته و راجع به عیسی مسیح پسر میگوید .

22 خداوند مرا مبدأ طريق خود داشت، قبل از اعمال خويش از ازل. 23 من از ازل برقرار بودم، از ابتدا پيش از بودن جهان. 24 هنگامي كه لجّه ها نبود من مولود شدم، وقتي كه چشمه هاي پر از آب وجود نداشت. 25 قبل از آنكه كوهها برپا شود، پيش از تلّها مولود گرديدم. 26 چون زمين و صحراها را هنوز نساخته بود، و نه اوّل غبار ربع مسكون را. 27 وقتي كه او آسمان را مستحكم ساخت من آنجا بودم، و هنگامي كه دايره را بر سطح لجّه قرار داد. 28 وقتي كه افلاك را بالا استوار كرد،‌ و چشمه هاي لجّه را استوار گردانيد. 29 چون به دريا حدّ قرار داد، تا ‎آبها از فرمان او تجاوز نكنند، و زماني كه بنياد زمين را نهاد. 30 آنگاه نزد او معمار بودم، و روز بروز شادي مي نمودم، و هميشه به حضور او اهتزاز مي كردم. 31 و اهتزاز من در آبادي زمين وي، و شادي من با بني آدم مي بود. 32 پس الآن اي پسرانْ مرا بشنويد، و خوشابحال آناني كه طريقهاي مرا نگاه دارند. 33 تأديب را بشنويد و حكيم باشيد، و آن را ردّ منماييد.

دانیال نبی باب 3 را کامل مطالعه کنید.

« آيا سه شخص نبستيم و در ميان آتش نينداختيم؟» ايشان در جواب پادشاه عرض كردند كه «صحيح است اي پادشاه!» 25 او در جواب گفت:« اينك من چهار مرد مي بينم كه گشاده در ميان آتش مي خرامند و ضرري به ايشان نرسيده است و منظر چهارمين شبيه پسر خدا است.» 26 پس نَبوْكَدْنَصَّر به دهنه تون آتش ملتهب نزديك آمد و خطاب كرده، گفت: « اي شَدْرَك و ميشك و عَبِدْ نَغو! اي بندگان خداي تعالي بيرون شويد و بياييد.» پس شَدْرَك و ميشك و عَبِدْنَغو از ميان آتش بيرون آمدند. 27 و اُمَرا و رؤسا و واليان و مشيران پادشاه جمع شده،‌ آن مردان را ديدند كه آتش به بدنهاي ايشان اثري نكرده و مويي از سر ايشان نسوخته و رنگ رداي ايشان تبديل نشده،‌ بلكه بوي آتش به ايشان نرسيده است.

پس در مسیحیت هیچ سه خدائی وجود ندارد و خداوند همان خدای واحد حقیقی است که بوده و خواهد بود. و کتاب مقدس هم بر این حقیقت شهادت میدهد. (تثنیه باب 4 آیه 6 ) ای اسرائیل بشنو یهوه خدای ما یهوه واحد است.
این سوء تفاهم شاید از این نظر ناشی شده باشد که مسیحیان معتقدند که در ذات خدای واحد، تثلیث وجود دارد. این اعتقاد خیلی تفاوت دارد با اینکه بگوئیم سه خدا وجود دارد. خداوند با وجود واحد بودن یک وجودیست مرکب و این اصل با عقل نیز سازگار است زیرا در واقع تصور وجودی که مطلقا واحد باشد امکان پذیر نیست.وجود کلام خدا چیزی است که وحدت مطلق را از بین میبرد ولی این امر مخالف وحدت خدا نیست.همچنین ما میدانیم که خداوند توسط روح خود کائنات را خلق کرد و کلام خود را به پیامبران الهام فرمود.آیا وجود روح خدا که در کتاب مقدس تشریح گردیده مخالف وحدانیت خدا میباشد؟
یکی از مثالهایی که میتوان ذکر کرد تا ببینید که در وحدت ترکیب وجود دارد وجود خود انسان است.انسانی که شبیه خدا آفریده شده است. عقل و عواطف و اراده این سه جنبه در ذات انسان شرکت دارند. شخص میگوید " با خود گفتم " این امرنشان میدهد که انسان در عین وحدت دارای گوناگونی است. در مکالمات داخلی شخص با چه شخصی سخن میگوید؟ معلوم است که یک شخص واحد در باطن خود استدلال میکند. یا زمانی که از شدت شادی در خود نمی گنجد.
سوره الحجر
و [ياد كن] هنگامى را كه پروردگار تو به فرشتگان گفت من بشرى را از گلى خشك از گلى سياه و بدبو خواهم آفريد (28)
پس وقتى آن را درست كردم و از روح خود در آن دميدم پيش او به سجده درافتيد (29)
میتوانید بگوئید وقتی خداوند روح خود را در انسان دمید این روح دارای چه هویتی است وچگونه در انسان عمل میکند ؟ و چرا باید فرشتگان بر آدم سجده میکردنند ؟

در طبیعت هم موارد فراوانی میتوان یافت که وحدت و گوناگونی در یکجا جمع شده اند. وجود گرما و نور و انرژی در خورشید هم نمونه خوبی است. پس این امر بر خلاف عقل و منطق نیست. کتاب مقدس نشان میدهد که خداوند از ازل شامل پدر و پسر و روح القدس بوده است و این سه جزء ذات خداوند هستند. این موضوع را نمی توان با فورمولهای ریاضی تشریح کرد زیرا طبق قوانین ریاضی هرچند یک باضافه یک باضافه یک مساوی سه میشود ولی در عین حال یک ضربدر یک ضربدر یک هم مساوی یک است ! اصولا برای شناخت ذات خداوند که نامحدود است باید نا محدود بود که متاسفانه ما آدمیان توانایی آنرا نداریم . پس بهتر است با کمال احترام آنچه را که در باره ذات خدا در کتاب مقدس مکشوف شده است را بپذیریم.

Sunday, June 6, 2010

دشمنی بنی اسماعیل و اعراب با قوم خداوند


مزمور83 داود نبی بخوبی روحیه و خلق و خوی بنی اسماعیل و بنی هاجر را بیان میکند به کلماتی که داود نوشته بدقت توجه فرمایید آیات 2 تا 4 در مورد کسانی میگوید که دشمنان خداوند هستند و بت پرستانی که از نام خداوند هم نفرت دارند و تصمیم دارند که قومی را که خداوند را میپرستد و در ایمان خود سابقه طولانی دارد را از میان بردارند. یعنی فرزندان ابراهیم را. و در آیات 5 تا 8 نام این اقوام را ذکر میکند که این افراد چه کسانی هستند ! با کمال تعجب نام بنی اسماعیل و بنی هاجر و فلسطینیان که در آن روزگار اقوامی بت پرست بودند در این آیات ذکر شده! آیا این آیات را باید باور کرد و رفتار امروزه اعراب ومعتقدین به اسلام را که هنوز هم در صدد همین کار یعنی نابودی قوم بنی اسرائیل یا روایات اسلامی و آیات مربوط به ساخت خانه خدا توسط ابراهیم و اسماعیل و اینکه ابراهیم و اسحاق و یعقوب به نسلهای آینده خود توصیه و وصیت کردند که جز مسلمان نمیرند؟

سوره البقره آیات 127 تا 133 را مطالعه بفرمائید در قسمت اسلام وخانه خدا


مزامير باب 83
1 اي خدا تو را خاموشي نباشد! اي خدا ساكت مباش و ميارام! 2 زيرا اينك دشمنانت شورش مي كنند و آناني را كه از تو نفرت دارند، سر خود را برافراشته اند. 3 بر قوم تو مكايد مي انديشند و بر پناه آوردگان تو مشورت مي كنند. 4 و مي گويند: « بياييد ايشان را هلاك كنيم تا قومي نباشد و نام اسرائيل ديگر مذكور نشود.» 5 زيرا به يك دل با هم مشورت مي كنند و بر ضد تو عهد بسته اند. 6 خيمه هاي اَدُوم و اسماعيليان و موآب و هاجريان. 7 جَبال و عَمّون و عَماليق و فَلَسطين با ساكنان صور. 8 آشور نيز با ايشان متفق شدند و بازويي براي بني لوط گرديدند، سلاه. 9 بديشان عمل نما چنانكه به مديان كردي، چنانكه به سيسرا و يابين در وادي قيشون، 10 كه در عَينْدوُر هلاك شدند و سرگين براي زمين گرديدند. 11 سرورانِ ايشان را مثل غُراب و ذِئب گردان و جميع امراي ايشان را مثل ذَبَح و صَلْمُنّاع، 12 كه مي گفتند: « مساكن خدا را براي خويشتن تصرف نماييم.» 13 اي خداي من، ايشان را چون غبارِ گردباد بساز و مانند كاه پيش روي باد. 14 مثل آتشي كه جنگل را مي سوزاند و مثل شعله اي كه كوهها را مشتعل مي سازد. 15 همچنان ايشان را به تندباد خود بران و به طوفان خويش ايشان را آشفته گردان. 16 رويهاي ايشان را به ذلت پر كن تا نام تو را اي خداوند بطلبند. 17 خجل و پريشان بشوند تا ابدالآباد و شرمنده و هلاك گردند. 18 و بدانند تو كه اسمت يهوه مي باشد، به تنها بر تماميِ زمين متعال هستي.

نحميا باب 4
1 و هنگامي كه سَنْبَلَّط شنيد كه به بناي حصار مشغول هستيم،‌ خشمش افروخته شده، بسيار غضبناك گرديد و يهوديان را استهزا نمود. 2 و در حضور برادرانش و لشكر سامره متكلّم شده، گفت: «اين يهوديانِ ضعیف چه مي كنند؟‌ آيا (شهر را) براي خود مستحكم خواهند ساخت و قرباني خواهند گذرانيد و در يك روز كار را به انجام خواهند رسانيد؟‌ و سنگها از توده هاي خاكروبه، زنده خواهند ساخت؟ و حال آنكه سوخته شده است.» 3 و طُوبيّاي عَمَّوني كه نزد او بود گفت: «اگر شغالي نيز بر آنچه ايشان بنا مي كنند بالا رود، حصار سنگي ايشان منهدم خواهد ساخت!» 4 اي خداي ما بشنو، زيراكه خوار شده ايم و ملامت ايشان را بسر ايشان برگردان و ايشان را در زمين اسيري،‌ به تاراج تسليم كن. 5 و عصيان ايشان را مستور منما و گناه ايشان را از حضور خود محو مساز زيرا كه خشم تو را پيش روي بنّايان به هيجان آورده اند. 6 پس حصار را بنا نموديم و تمامي حصار تا نصف بلندي اش بهم پيوست، زيرا كه دل قوم در كار بود. 7 و چون سَنْبَلَّط و طُوبيّا و اعراب و عَمُّونيان و اَشْدُوديان شنيدند كه مرمّت حصار اورشليم پيش رفته است و شكافهايش بسته مي شود، آنگاه خشم ايشان به شدّت افروخته شد. 8 و جميع ايشان توطئه نمودند كه بيايند و با اورشليم جنگ نمايند و به آن ضرر برسانند. 9 پس نزد خداي خود دعا نموديم و از ترس ايشان روز و شب پاسبانان در مقابل ايشان قرار داديم. 10 و يهوديان گفتند كه «قوّت حمّالان تلف شده است و هوار بسيار است كه نمي توانيم حصار را بنا نماييم.» 11 و دشمنان ما مي گفتند: «آگاه نخواهند شد و نخواهند فهميد، ‌تا ما در ميان ايشان داخل شده، ايشان را بكشيم و كار را تمام نماييم.» 12 و واقع شد كه يهودياني كه نزد ايشان ساكن بودند آمده، ده مرتبه به ما گفتند: «چون شما برگرديد، ‌ايشان از هر طرف بر ما (حمله خواهند آورد).» 13 پس قوم را در جايهاي پست در عقب حصار و بر مكانهاي خالي تعيين نمودم و ايشان را برحسب قبايل ايشان، با شمشيرها و نيزه ها و كمانهاي ايشان قرار دادم. 14 پس نظر كرده، برخاستم و به بزرگان و سروران و بقيه قوم گفتم: «از ايشان مترسيد، بلكه خداوند عظيم و مهيب را بياد آوريد و به جهت برادران و پسران و دختران و زنان و خانه هاي خود جنگ نماييد.» 15 چون دشمنان ما شنيدند كه ما آگاه شده ايم و خدا مشورت ايشان را باطل كرده است،‌ آنگاه جميع ما هركس به كار خود به حصار برگشتيم. 16 و از آن روز به بعد،‌ نصف بندگان من به كار مشغول مي بودند و نصف ديگر ايشان، نيزه ها و سپرها و كمانها و زره ها را مي گرفتند و سروران در عقب تمام خاندان يهودا مي بودند. 17 و آناني كه حصار را بنا مي كردند و آناني كه بار مي بردند و عمله ها،‌ هركدام به يك دست كار مي كردند و به دست ديگر اسلحه مي گرفتند. 18 و بنايّان هر كدام شمشير بر كمرخود بسته، بنّايي مي كردند، و كَرِنّا نواز از نزد من ايستاده بود. 19 و به بزرگان و سروران و بقيه‌ قوم گفتم: «كارْ بسيار وسيع است و ما بر حصار متفّرق و از يكديگر دور مي باشيم. 20 پس هرجا كه آواز كَرِنّا را بشنويد در آنجا نزد ما جمع شويد و خداي ما براي ما جنگ خواهد نمود.» 21 پس به كار مشغول شديم و نصف ايشان از طلوع فجر تا بيرون آمدن ستارگان، نيزه ها را مي گرفتند. 22 و هم در آن وقت به قوم گفتم: «هركس با بندگانش در اورشليم منزل كند تا در شب براي ما پاسباني نمايد و در روز به كار بپردازد.» 23 و من و برادران و خادمان من و پاسباني كه در عقب من مي بودند، هيچكدام رخت خود را نكنديم و هركس با اسلحه خود به آب مي رفت.

داستانهای بی هویت تنها برای زیاد کردن حجم قرآن



سوره الکهف
و [ياد كن] هنگامى را كه موسى به جوان [همراه] خود گفت دست بردار نيستم تا به محل برخورد دو دريا برسم هر چند سالها[ى سال] سير كنم (60)
پس چون به محل برخورد دو [دريا] رسيدند ماهى خودشان را فراموش كردند و ماهى در دريا راه خود را در پيش گرفت [و رفت] (61)
و هنگامى كه [از آنجا] گذشتند [موسى] به جوان خود گفت غذايمان را بياور كه راستى ما از اين سفر رنج بسيار ديديم (62)
گفت ديدى وقتى به سوى آن صخره پناه جستيم من ماهى را فراموش كردم و جز شيطان [كسى] آن را از ياد من نبرد تا به يادش باشم و به طور عجيبى راه خود را در دريا پيش گرفت (63)
گفت اين همان بود كه ما مى‏جستيم پس جستجوكنان رد پاى خود را گرفتند و برگشتند (64)
تا بنده‏اى از بندگان ما را يافتند كه از جانب خود به او رحمتى عطا كرده و از نزد خود بدو دانشى آموخته بوديم (65)
موسى به او گفت آيا تو را به شرط اينكه از بينشى كه آموخته شده‏اى به من ياد دهى پيروى كنم (66)
گفت تو هرگز نمى‏توانى همپاى من صبر كنى (67)
و چگونه مى‏توانى بر چيزى كه به شناخت آن احاطه ندارى صبر كنى (68)
گفت ان شاء الله مرا شكيبا خواهى يافت و در هيچ كارى تو را نافرمانى نخواهم كرد (69)
گفت اگر مرا پيروى مى‏كنى پس از چيزى سؤال مكن تا [خود] از آن با تو سخن آغاز كنم (70)
پس رهسپار گرديدند تا وقتى كه سوار كشتى شدند [وى] آن را سوراخ كرد [موسى] گفت آيا كشتى را سوراخ كردى تا سرنشينانش را غرق كنى واقعا به كار ناروايى مبادرت ورزيدى (71)
گفت آيا نگفتم كه تو هرگز نمى‏توانى همپاى من صبر كنى (72)
[موسى] گفت به سبب آنچه فراموش كردم مرا مؤاخذه مكن و در كارم بر من سخت مگير (73)
پس رفتند تا به نوجوانى برخوردند [بنده ما] او را كشت [موسى به او ] گفت آيا شخص بى‏گناهى را بدون اينكه كسى را به قتل رسانده باشد كشتى واقعا كار ناپسندى مرتكب شدى (74)
گفت آيا به تو نگفتم كه هرگز نمى‏توانى همپاى من صبر كنى (75)
[موسى] گفت اگر از اين پس چيزى از تو پرسيدم ديگر با من همراهى مكن [و] از جانب من قطعا معذور خواهى بود (76)
پس رفتند تا به اهل قريه‏اى رسيدند از مردم آنجا خوراكى خواستند و[لى آنها] از مهمان نمودن آن دو خوددارى كردند پس در آنجا ديوارى يافتند كه مى‏خواست فرو ريزد و [بنده ما] آن را استوار كرد [موسى] گفت اگر مى‏خواستى [مى‏توانستى] براى آن مزدى بگيرى (77)
گفت اين [بار ديگر وقت] جدايى ميان من و توست به زودى تو را از تاويل آنچه كه نتوانستى بر آن صبر كنى آگاه خواهم ساخت (78)
اما كشتى از آن بينوايانى بود كه در دريا كار مى‏كردند خواستم آن را معيوب كنم [چرا كه] پيشاپيش آنان پادشاهى بود كه هر كشتى [درستى] را به زور مى‏گرفت (79)
و اما نوجوان پدر و مادرش [هر دو] مؤمن بودند پس ترسيديم [مبادا] آن دو را به طغيان و كفر بكشد (80)
پس خواستيم كه پروردگارشان آن دو را به پاكتر و مهربانتر از او عوض دهد (81)
و اما ديوار از آن دو پسر [بچه] يتيم در آن شهر بود و زير آن گنجى متعلق به آن دو بود و پدرشان [مردى] نيكوكار بود پس پروردگار تو خواست آن دو [يتيم] به حد رشد برسند و گنجينه خود را كه رحمتى از جانب پروردگارت بود بيرون آورند و اين [كارها] را من خودسرانه انجام ندادم اين بود تاويل آنچه كه نتوانستى بر آن شكيبايى ورزى (82)
و از تو در باره ذوالقرنين مى‏پرسند بگو به زودى چيزى از او براى شما خواهم خواند (83)
ما در زمين به او امكاناتى داديم و از هر چيزى وسيله‏اى بدو بخشيديم (84)
تا راهى را دنبال كرد (85)
تا آنگاه كه به غروبگاه خورشيد رسيد به نظرش آمد كه [خورشيد] در چشمه‏اى گل‏آلود و سياه غروب مى‏كند و نزديك آن طايفه‏اى را يافت فرموديم اى ذوالقرنين [اختيار با توست] يا عذاب مى‏كنى يا در ميانشان [روش] نيكويى پيش مى‏گيرى (86)
گفت اما هر كه ستم ورزد عذابش خواهيم كرد سپس به سوى پروردگارش بازگردانيده مى‏شود آنگاه او را عذابى سخت‏خواهد كرد (87)
و اما هر كه ايمان آورد و كار شايسته كند پاداشى [هر چه] نيكوتر خواهد داشت و به فرمان خود او را به كارى آسان واخواهيم داشت (88)
سپس راهى [ديگر] را دنبال كرد (89)
تا آنگاه كه به جايگاه برآمدن خورشيد رسيد [خورشيد] را [چنين] يافت كه بر قومى طلوع مى‏كرد كه براى ايشان در برابر آن پوششى قرار نداده بوديم (90)
اين چنين [مى‏رفت] و قطعا به خبرى كه پيش او بود احاطه داشتيم (91)
باز راهى را دنبال نمود (92)
تا وقتى به ميان دو سد رسيد در برابر آن دو [سد] طايفه‏اى را يافت كه نمى‏توانستند هيچ زبانى را بفهمند (93)
گفتند اى ذوالقرنين ياجوج و ماجوج سخت در زمين فساد مى‏كنند آيا [ممكن است] مالى در اختيار تو قرار دهيم تا ميان ما و آنان سدى قرار دهى (94)
گفت آنچه پروردگارم به من در آن تمكن داده [از كمك مالى شما] بهتر است مرا با نيرويى [انسانى] يارى كنيد [تا] ميان شما و آنها سدى استوار قرار دهم (95)
براى من قطعات آهن بياوريد تا آنگاه كه ميان دو كوه برابر شد گفت بدميد تا وقتى كه آن [قطعات] را آتش گردانيد گفت مس گداخته برايم بياوريد تا روى آن بريزم (96)
[در نتيجه اقوام وحشى] نتوانستند از آن [مانع] بالا روند و نتوانستند آن را سوراخ كنند (97)
گفت اين رحمتى از جانب پروردگار من است و[لى] چون وعده پروردگارم فرا رسد آن [سد] را درهم كوبد و وعده پروردگارم حق است (98)
و در آن روز آنان را رها مى‏كنيم تا موج‏آسا بعضى با برخى درآميزند و [همين كه] در صور دميده شود همه آنها را گرد خواهيم آورد (99)

از این داستانها که نه هدفی را دنبال میکند و نه مطلبی را برای خواننده بیان میکند در قرآن چند موردی است و تنها هدفی که از قرار دادن آن در قر آن وجود دارد زیاد کردن حجم قرآن است تا اینکه ظاهر آن را هم نیز شبیه کتاب آسمانی نشان بدهند.

استفاده از تشابهات برای گمراهی




شباهتهای ساره و خدیجه

ساره همسر شیخ الانبیا، ابراهیم خلیل(ع)، و خدیجه همسر خاتم الانبیا، محمد مصطفی(ع) هر چند در یک ردیف نیستند و خدیجه(س) جزء چهار زن برتر جهان توحید است، چنان که در روایات بسیاری آمده است، اما در این میان شباهتهای میان آن دو بزرگوار می تواند ما را به عظمت و شخصیت ساره بیشتر آشنا سازد:
1ـ هم ساره و هم خدیجه، از جمال و کمال کم نظیری برخوردار بودند و در اتصاف به کمالات انسانی سرآمد زمان خود بودند.
2ـ هر دو اموال و امکانات زیادی داشتند ولی ثروت خویش را در اختیار همسران خود نهادند تا در گسترش امر توحید و پیشبرد اهداف الهی آنان صرف گردد.
3ـ با وجود خواستگاران زیادی که برای آنان وجود داشت، ازدواج با کسانی را پذیرفتند که از نظر مالی در تنگدستی قرار داشتند. کسانی که تحت سرپرستی عموهای خود زندگی می کردند ولی شهره اوصاف نیک و کمالات انسانی بودند.
4ـ هم ساره و هم خدیجه نخستین بانوانی بودند که به ندای توحید پاسخ گفتند در حالی که پیش از آن نیز شرک نورزیده بودند و جزء موحدان به شمار می رفتند.
5ـ هم ساره و هم خدیجه تا آخرین لحظه حیات خویش دست از همراهی با همسران خود نکشیدند و نقش خانه داری خانه توحید را تا پایان ایفا نمودند.
6ـ هر دو بزرگوار در آخرت نیز در کنار همسران خویش خواهند بود. خواندیم که سرپرستی کودکان شیعه در عالم برزخ به ابراهیم(ع) و ساره سپرده شده است و این نشان می دهد که آن دو در آن عالم نیز با هم می باشند. چنان که مرحوم شیخ صدوق نقل کرده است هنگامی که خدیجه در بستر بیماری و وفات بود پیامبر اکرم(ص) در بالین او از جمله فرمود: وقتی بر هووهایت وارد شدی سلام ما را به آنان برسان. خدیجه گفت: هووهای من چه کسانی هستند ای رسول خدا! پیامبر فرمود: مریم دختر عمران، کلثم خواهر موسی و آسیه همسر فرعون. خدیجه گفت: به خیر و خوشی ای رسول خدا!
متن روایت چنین است:
«دخل رسول اللّه (ص) علی خدیجة و هی لما بها، فقال لها: بالرغم منّا ما نری بک یا خدیجة، فاذا قدمت علی ضرائرک فأقرئیهنّ السلام فقالت: من هنّ یا رسول اللّه ؟ قال(ص): مریم بنت عمران، و کلثم أخت موسی، و آسیة امرأة فرعون، قالت: بالرفاء یا رسول اللّه .»(18)
18 ـ بحارالانوار، ج19، ص24. بیان شباهتها با استفاده از ساره، همسر ابراهیم خلیل الرحمن، احمد حیدری، پیام زن، شماره 42 (سال چهارم)، ص24.

علاقه و احترام ابراهیم(ع) به ساره
بررسی تاریخ زندگی ابراهیم(ع) و ساره نشان می دهد که ساره از احترام ویژه ای در نزد آن حضرت(ع) برخوردار بوده است که نمونه آن را می توان در جریان دور ساختن هاجر و اسماعیل(ع) از پیش ساره شاهد بود؛ کاری که به درخواست ساره صورت گرفت. آن دو علاقه ویژه ای به یکدیگر داشتند و نمونه هایی از علاقه و احترام آن دو به یکدیگر را در ادامه خواهیم خواند.اینکه ساره همه اموال، دامها و زمینها و زراعت خود را به ملکیت ابراهیم(ع) در می آورد، این، علاوه بر اینکه فداکاری ساره را در جهت رشد و گسترش دعوت ابراهیم(ع) به توحید و پیشرفت در تبلیغ رسالت او را می رساند، نشان از علاقه شدید ساره به شوهر دارد. حضرت ابراهیم(ع) نیز چنان که به اجمال خواهد آمد درِ خانه اش به روی همه باز بود و از ثروت و اموال خویش در جهت احسان به مردم و گسترش توحید بهره می جست و طبیعی است که در این میان، گاه نیز دچار تنگدستی شود. روایتی را که خواهیم آورد نشان می دهد که آن حضرت حتی در چنین شرایطی نیز به فکر خشنود ساختن همسر خود ساره بود.

در این قسمت هم ملاحظه میکنید که نگارندگان روایات تمامی سعی خود را کرده اند که تشابهاتی برای خدیجه همسر محمد بسازند و رنگ و لعاب الهی به زندگی او بدهند. و در بعضی از موارد در این کار افراط هم شده که باعث سوتی بزرگی هم گشته در روایتی که از محمد ذکر شده مریم مادر عیسی را فرزند عمران معرفی کرده که عمران پدر موسی و خواهر او مر یم است ! و خواهر موسی مریم را کلثوم نامیده.

اساسا در روایات اسلامی و افسانه سرایی ها سعی تمام شده که شخصیتهای را همانند سازی کنند تابه این ترتیب در ذهن خواننده یا شنونده این را القا کنند که افراد مقدس و مقرب خداوند سرنوشتهای مشابهی دارند و این را دال بر حقانیت آنها معرفی کنند. و برای انجام این کار در وحله اول تصدیق زندگی و سرگذشت آنهاست که در بعضی موارد کاملا صحیح نوشته شده و بعضی مواقع دقیقا وارانه بیان میشود مانند قربانی کردن فرزند ابراهیم که اسماعیل را تماما بجای اسحاق جا زدن و تمامی خصوصیات او را به شناسنامه اسماعیل وارد کردن.
و در بعضی موارد هم گستاخانه شخصیت انبیا گذشته را پایین آوردن و شخصیتهای ساخته ذهن خود را بالا تر از آنها قرار دادن که در روایتی در قسمت استفاده از روایات برای گمراهی مردم خواهید خواند که سرپرستی کودکان شیعه در عالم آینده به ابراهیم و ساره سپرده شده است تا از کودکان پیروان مذهب ساختگی اسلام نگهداری کنند. و یا در ابتدا همین بخش به بالا بودن مرتبه خدیجه نسبت به ساره و تقسیم کردن زنان و مردان برتر توحید و غیره که از طرفندهای اسلامی است.

و روش دیگر این است که گفته شود ما کتابهای آسمانی گذشته را تائید میکنیم و اسلام در ادامه این کتب است و ادیان در طول یکدیگر حرکت میکنند نه در عرض یکدیگر......
به این دوستان باید خاطر نشان کرد که شما برای اینکه خود را از این راه وارد نقشه خداوند بکنید باید هم که بگویید ما کتب گذشته را تایید میکنیم. ولی باید از این دوستان سوال کرد که آیا میدانید خداوند برای این جهان نقشه ای دارد و برای انسان هم نیز نقشه ای از ابتدای خلقت طراحی کرده ؟ یا اینگه قوانین این کار را ندانسته خود را وارد این بازی کرده ای ؟
که بعید میدانم حتی کو چکترین اطلاعی ازاین قسمت داشته باشند. سوال بعدی این است که شما برای وارد شده به این قسمت ناچار هستید دیگران را تائید کنید. و در این مورد هم همه را دروغ گو و همه کتب را تحریف شده و تمامی عبادات دیگران را خار میشمارید. ولی چه کسی خود شما را تایید میکند که از جانب خداوند رسالتی را آورده اید؟؟ تمامی کتب شما که مورد نقد قرار دارد و تمامی روشهای اجتماعی شما هم که به عقب ماندگی اجتماعی منجر شده؟
نمی دانم آیا کار خداوند این است که با پایمال کردن دیگر مخلوقات خود و محو کردن کارهای زیبای گذشته که خود در میان قومش انجام داده و حال در کتاب قرآن میخواهد به جهانیان چه بگوید ؟ تمامی شاهکارهای الهی خودش را در کتاب مقدس پاک فراموش کردن و با دست نوشته های انسانهای معلوم الحال میخواهد انسان را به کجا ببرد؟؟
حاشا از خداوند که چنین کاری انجام دهد

استفاده از افسانه سرایی برای گمراهی


تنها پیشنهاد من برای قضاوت، خواندن زندگی ابراهیم که در کتاب مقدس مکتوب میباشد است و خود قضاوت خواهید کرد که کاتب قرآن و نویسندگان احادیث از چند ترفند بطور همزمان در این قسمت استفاده کردند. زندگی ابراهیم را در این وبلاگ مطالعه بفرمائید. و بطور کاملتر میتوانید از کتاب مقدس استفاده کنید

مهاجرت حضرت ابراهیم(علیه‌السلام)[۴۳]
ابراهیم(علیه‌السلام) پس از ازدواج با ساره، به او پیشنهاد کوچ کردن از شهر را نمود، ساره هم قبول کرد، ابراهیم(علیه‌السلام) که قصدمهاجرت پیدا نمود، به تمام کسانی که به او ایمان آورده بودند، اطلاع داد که می‌خواهد که از شهر کوچ نموده و مهاجرت کند.
گروندگان او را اجابت کردند و گفتند: ما نیز با تو خواهیم بود، اگر چه از زن و فرزند هم جدا شده باشیم.
خداوند روش گروندگان به ابراهیم(علیه‌السلام) را از برای امت رسول خدا(صلی الله علیه و آله) سرمشق قرار داده و در طی آیه‌ای از قرآن به امت محمد(صلی الله علیه و آله) جریان آن‌ها را گوشزد نموده که دانسته باشند، مخصوصاً هنگامی که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) از مکه به مدینه مهاجرت نموده.[۴۴]
ابراهیم(علیه‌السلام) از شهر بابل با زوجه خود ساره و لوط و کسانی که به وی ایمان آورده بودند، رهسپار شام(سوریه) که در آن زمان کنعان می‌گفتند گردید و در شهری که نام آن «حران یا حاران» بود اقامت گزید.
در آنجا پادشاهی بود که شیوه بت پرستی داشت، ابراهیم(علیه‌السلام) از او که مبادا به خاطر توحید و یکتاپرستی وی را آزار دهد، در هراس افتاد.
لذا پس از چندی از آنجا هم کوچ کرد، به سرزمین مصر رفت و در جایی وارد شد که کسی او را نشناسد، ولی خبر ورود ابراهیم(علیه‌السلام) به مصر پخش شد و مردم از اطراف به دیدن او می‌شتافتند، مخصوصا شنیدند زنی با او همراه است که زیباترین زنان شهر خود به شمار می‌رفته، خبر ورود ایشان نیز به پادشاه مصر رسید، ابراهیم(علیه‌السلام) را احضار نموده و از وی پرسید که: اهل کجاست؟
ابراهیم(علیه‌السلام) گفت: اهل بابل.
پرسید: برای چه به این سرزمین آمدی؟‌
گفت: دادگری تو را شنیدم و به این سو عزیمت نمودم.
پادشاه گفت: این زن که با تو همراه است کیست؟
گفت: خواهر من است(زیرا اگر می‌گفت زن من است، ممکن بود به خاطر زیبایی و تصاحب او، ابراهیم(علیه‌السلام) را بکشد.)[۴۵]
قبل از ملاقات با پادشاه، ابراهیم(علیه‌السلام) به ساره سپرده بود، که اگر از او سؤال شود، او هم بگوید که خواهر ابراهیم(علیه‌السلام) است.
پادشاه، ساره را نیز نزد خود خواند و به او گفت: این مرد با تو چه نسبتی دارد؟ ساره گفت: برادر من است.
پادشاه گفت: در این صورت من به تو نسبت به برادرت مهربان تر خواهم بود. خواست نزد ساره برود، ساره از او دوری جست، پادشاه قصد کرد خود را به او نزدیک‌تر نماید، دست فرا داشت که ساره را در آغوش بگیرد.
ساره دعا کرد، دست پادشاه خشک شد. سلطان متعجب گردید و از ساره دست برداشت، کنیزکی داشت به نام «هاجر» که از قبطیان بود،[۴۶] به ساره بخشید و گفت: تو با این کنیز و برادرت از شهر من بیرون بروید.
ساره داستان خود را با پادشاه برای ابراهیم(علیه‌السلام) بازگو کرد، ابراهیم(علیه‌ السلام) خداوند را سپاسگزاری نمود و فردای آن روز با ساره و هاجر از مصر بیرون رفتند و دوباره به سوی شام آمدند، آن‌هم به سرزمین فلسطین، در جایی که هیچ کس در آنجا وجود نداشت، هاجر وساره را در صحرایی بنشانید، خود به دنبال آب رفت و هر چه جستجو کرد نیافت، به ناچار چاهی حفر نمود و از آن چاه آب بیرون آمد.
ابراهیم(علیه‌السلام) پس از توقف در صحرا هر قدر آذوقه که به همراه داشت تمام شد و تا شهر مسافت زیادی بود، به ساره گفت: در این مکان باشید تا من به دنبال آذوقه روم، پس از پیمودن یک فرسنگ راه، سرگردان و متحیر ماند که چه کند. به ناچار جوالی که همراه داشت، پر از ریگ صحرا کرده و با دست خالی به سوی ساره برگشت. ساره با دیدن جوال که پر بود خوشحال شد. ولی از اندرون جوال بی‌خبر بود، ابراهیم(علیه‌السلام) پس از ورود از کثرت خستگی چیزی نگفت و به خواب رفت.
ساره به هاجر گفت که: جوال را بیاور، هاجر آن را نزد ساره آورد، وقتی باز کردند، در آن گندم یافتند، آن را آرد و خمیر کرده و نان پختند و ابراهیم(علیه‌السلام) خفته را، از خواب بیدار نمودند که نان بخورد.
ابراهیم(علیه‌السلام) گفت: چه بخورم که چیزی نداریم. گفتند: از گندمی که آوردی نان پخته‌ایم. ابراهیم(علیه‌السلام) با تعجب فهمید که لطف خداوندی شامل حال وی گشته، لذا بر سر جوال رفت و به جای ریگ گندم دید، به ساره چیزی نگفت و از آن گندم به کشت و زرع پرداخت. از آن گندم مردم خریدند و ابراهیم(علیه‌السلام) توانگر شد، مردم نزد وی گرد آمده و خانه‌ها ساختند. در آن مکان شهرکی به وجود آمد و ابراهیم(علیه‌السلام) در آن مسجدی ساخت. بعدها شهرک مزبور، شهری بزرگ شد، از این شهر تا «مؤتفکات» که روستاهای لوط(علیه‌السلام) باشد، یک شبانه روز راه بود و ابراهیم‌(علیه‌السلام) از وضع لوط (علیه‌السلام) با خبر می‌شد.
در این شهر که ابراهیم(علیه‌السلام) آن را بنا کرده بود، مردم آن سرانجام به وی بدی‌ها کردند و بر او ستم روا داشتند، وی از آن شهر با عیال و گوسفندان و چارپایان خویش که به دست آورده بود، به شهری دیگر کوچ کرد، آن هم در سر حد فلسطین بود. مردم از کرده خویش پشیمان شدند و به دنبال ابراهیم(علیه‌السلام) راه افتادند که از او پوزش بخواهند و او را برگردانند، ولی ابراهیم(علیه‌السلام) اجابت نکرد و به شهر جدید فرود آمد.
آرزوی ابراهیم و ساره (علیهماالسلام)
ابراهیم و ساره(علیهماالسلام) هر دو آرزومند بودند که دارای فرزند پسر باشند. ولی این آرزو برآورده نمی‌شد، علتش این بود که همسرش ساره بچه‌دار نمی‌شد، و طبق آیه قرآنی وی عقیم و نازا بود.[۴۷] ابراهیم(علیه‌السلام) نذر کرد که اگر دارای فرزند پسر بشود، او را برای خدا قربانی نماید.
یک روز ساره به ابراهیم(علیه‌السلام) گفت: از من که فرزندی به دست نیاوردی، اگر مایل باشی، هاجر کنیز خود را به تو می‌بخشم. ابراهیم(علیه‌السلام) راضی شد، ساره هاجر را به ابراهیم(علیه‌السلام) بخشید، از این پس وی همسر ابراهیم(علیه‌السلام) گردید و پس از مدتی دارای فرزندی شد که نام او را «اسماعیل»[۴۸] گذاشتند.
این همان فرزند صبور و بردباری بود که ابراهیم(علیه‌السلام) از درگاه خدا درخواست نموده بود و خداوند بشارت او را به ابراهیم (علیه‌السلام) داده بود.[۴۹]
با داشتن این فرزند، کانون زندگی ابراهیم(علیه‌السلام) زیبا و شاد شد، چرا که اسماعیل(علیه‌السلام) ثمره یک قرن رنج و مشقت‌های ابراهیم(علیه‌السلام) بود، طبیعی است که ساره نیز به خصوص هنگامی که چشمش به چهره اسماعیل(علیه‌السلام) می‌افتاد آرزو می‌کرد که دارای فرزند باشد، حس هووگری گاهی به صورت‌های رنج آور در ساره بروز می‌کرد، او وقتی که می‌دید ابراهیم(علیه‌السلام) نوگلش اسماعیل(علیه‌السلام) را در کنار مادرش در آغوش می‌گیرد، و او را می‌بوسد و نوازش می‌نماید، در درون ناراحت می‌شد و در غم و اندوه فرو می رفت.
سرانجام آتش رشک و حسد ساره، نسبت به هاجر زبانه کشید و نتوانست تحمل وجود هاجر را با ابراهیم(علیه‌السلام) بنماید، از این رو به ابراهیم(علیه‌السلام) گفت: این زن و کودک خود را برگیر و برو در جایی که شما را نبینم، زیرا می‌ترسم کاری ا نجام دهم، که مورد خشم خداوند قرار گیرم.
ابراهیم(علیه‌السلام) هاجر و اسماعیل(علیهماالسلام) را بر الاغی بنشاند و خود هم با ایشان به راه افتاد، مقداری آب و خوراک هم با خود بردند و به سوی مقصدی نامعلوم رهسپار شدند. ابراهیم(علیه‌السلام) سر به بیابان نهاد، نمی‌دانست که به کجا برود، تا اینکه جبرئیل (علیه‌السلام) فرود آمد و گفت: ای ابراهیم(علیه‌السلام) این زن و فرزند را به خداوند بسپار، که خدا خود حافظ و نگهبان آن‌ها خواهد بود. و تو هم از سرگردانی و اندوه رهایی می‌یابی.
ابراهیم(علیه‌السلام) گفت: ای جبرئیل!‌آن ها را به کجا ببرم؟
گفت: به حرم خدای در سرزمین مکه، در آنجا آن‌ها را بگذار و برو. [۵۰] ابراهیم (علیه ‌السلام) رو به سرزمین حجاز نهاد و چون به حرم خدا رسید و وارد مکه شد، جایگاهی دید که جز زمین خشک و کوه، چیز دیگری نیست. نه مردمی دارد و نه گیاهی و نه آبی و نه طعامی.
پیش خود گفت: چگونه این زن و کودک را بدون سرپرست رها کنم، بالاخره دل به خدا بست و گفت: خدای بزرگ خود نگهبان آن‌هاست، هاجر را از الاغ پایین آورد و در جایی که اکنون خانه کعبه و چاه زمزم است، بنشاند و گفت: «پروردگارا! من برخی از اعضای خانواده‌ام را در منطقه‌ای بی‌آب و علف نزدیک خانه محترم تو سکونت دادم...»[۵۱]

کیفیت فرزند دار شدن ساره(علیهاالسلام)
ابراهیم و ساره (علیهماالسلام) گرچه هر دو پیر شده بودند و دیگر امید فرزند داشتن در میان نبود، ولی ابراهیم(علیه‌السلام) بارها امدادهای غیبی را دیده بود،‌از این رو دارای امید سرشار بود و از خدا می‌خواست که ساره نیز دارای فرزند شود، طولی نکشید که دعای ابراهیم(علیه‌السلام) مستجاب شده و بشارت فرزندی به نام «اسحاق» به او داده شد.[۵۷]
کیفیت بشارت چنین بود: حضرت لوط(علیه‌السلام) مدت‌ها قوم خود را به سوی خدا و اخلاق نیک دعوت می‌کرد، ولی آن‌ها حضرت لوط(علیه‌السلام) را به استهزاء گرفتند و سرانجام مستحق کیفر سخت الهی گشتند.
جبرئیل(علیه‌السلام) همراه چند نفر از فرشتگان مقرب مأمور شدند، که نخست نزد ابراهیم(علیه‌السلام) بیایند و او را به تولد فرزندی به نام «اسحاق» مژده دهند و سپس به سوی قوم لوط(علیه‌السلام) رفته و عذاب الهی را به آن‌ها برسانند.
در این هنگام پیک وحی با سلام خدایی فرود آمد و با ابراهیم(علیه‌السلام) به گفتگو پرداخت، و تولد فرزند را بشارت داد. در این زمان ابراهیم(علیه‌السلام) به صد و بیست سالگی رسیده بود و ساره پیرزنی عجوزه بود که از باردارشدن تعجب می‌کرد.
اما در جواب او جبرئیل(علیه‌السلام) گفت: آیا از مرحمت و لطف خدا تعجب می‌کنید که شامل حالتان گردید؟ خداوند ستوده و بزرگوار است.[۵۸]
به این طریق اسحاق، پسر دوم ابراهیم(علیه‌السلام) پس از اسماعیل به دنیا آمد و ساره برای اولین بار، نوزادی را در بغل گرفت و توجه توده‌ها و ناظران را به خود معطوف نمود. زیرا پدر و مادری فرتوت، آن‌هم از مادری نازا و عقیم ، بچه‌ای سالم و زیبا که رسالت الهی را بعدها به عهده گرفت، از آنان فرا رسید.
ساره سرانجام در «قدس» شهر الخلیل، در سن صد و بیست سالگی از دنیا رفت و هم اکنون مرقد شریف او در کنار حضرت «ابراهیم، اسحاق، یعقوب، یوسف(علیهم‌السلام)» مورد زیارت می‌باشد.[۵۹]
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

[۴۳] - ر.ک: دائره الفرائد: ج ۱، ص ۱۹ به بعد – مع الانبیاء فی القرآن: ص ۱۵۹.
[۴۴] - سوره ممتحنه، آیه ۴.
[۴۵] - و مراد ابراهیم(علیه‌السلام) از گفتن خواهر، خواهر دینی بوده است، و ابراهیم(علیه‌ السلام) دروغ نگفته است.
[۴۶] - هنگامی که پادشاه مصر (سنان بن علوان) کرامات و معجزاتی را از حضرت ابراهیم (علیه‌ السلام) و همسرش ساره دید، هاجر را که از کنیزان زیبا و باهوش او بود، به عنوان خدمتگزار به ساره بخشید، شرافت و فضیلت هاجر فوق العاده زیاد است و اکثر اعمال و مناسک حج به تبعیت از ایثارگری و حرکات فداکارانه وی صورت گرفته و در شرع مقدس اسلام، نیز تا روز قیامت تشریع گردیده است. آیات زیادی در مورد او و فرزندش اسماعیل (علیه‌السلام) نازل شده، از جمله بخشی از آیات سوره ابراهیم است (بحارالانوار: ج ۱۲، ص ۱۰۶ – طبقات: ج ۱، ص ۵۱ – اعلام قرآن: ص ۱۳۱).
[۴۷] - سوره ذاریات، ایه ۲۹.
[۴۸] - ابراهیم(علیه‌السلام) در سن نود و نه سالگی و هاجر در سن هفتاد سالگی صاحب فرزندی به نام اسماعیل(علیه‌السلام) شدند. (بحارالانوار: ج ۱۲، ص ۹۰ و ۱۰۶).
[۴۹] - سوره صافات، آیه ۱۰۰.
[۵۰] - بحارالانوار: ج ۱۲، ص ۹۷.
[۵۱] - سوره ابراهیم، آیات ۳۷و۳۸.
[۵۲] - هاجر پس از سیزده سال اقامت در مکه، سرانجام در سن نود سالگی، سال سه هزار و چهارصد و سی و سه بعد از هبوط آدم، فوت کرد و زیر ناودن طلا در حجر اسماعیل مدفون گشت. اسماعیل(علیه‌السلام) بیست ساله بود، که مادرش هاجر فوت کرد.(بحارالانوار: ج ۱۲، ص ۱۰۶ – طبقات:‌ج ۱، ص ۵۱ – اعلام قرآن: ص ۱۳۱).
[۵۳] - ر.ک: قصص قرآن: ص ۶۹ – مع الانبیاء فی القرآن: ص ۱۶۵ – بحارالانوار: ج ۱۲، ص ۸۴ به بعد.
[۵۷] - ممع البیان: ج ۲،‌ص ۳۱۶.
[۵۸] - سوره‌های هود، آیات ۶۹ و ۷۶ – ابراهیم، آیه ۳۸.
[۵۹] - سفینه البحار: ج ۱، ص ۶۷۳.

Friday, June 4, 2010

پسر خدا بودن عیسی


سوره التوبه :
با كسانى از اهل كتاب كه به خدا و روز بازپسين ايمان نمى‏آورند و آنچه را خدا و فرستاده‏اش حرام گردانيده‏اند حرام نمى‏دارند و متدين به دين حق نمى‏گردند كارزار كنيد تا با [كمال] خوارى به دست‏خود جزيه دهند (29)
و يهود گفتند عزير پسر خداست و نصارى گفتند مسيح پسر خداست اين سخنى است [باطل] كه به زبان مى‏آورند و به گفتار كسانى كه پيش از اين كافر شده‏اند شباهت دارد خدا آنان را بكشد چگونه [از حق] بازگردانده مى‏شوند (30)

این آیه از طرف خداوند نازل شده یا از جانب محمد که میگوید خدا آنان را بکشد؟ آیا خداوند اینچنین آیه نازل میکند؟

اينان دانشمندان و راهبان خود و مسيح پسر مريم را به جاى خدا به الوهيت گرفتند با آنكه مامور نبودند جز اينكه خدايى يگانه را بپرستند كه هيچ معبودى جز او نيست منزه است او از آنچه [با وى] شريك مى‏گردانند (31)
مى‏خواهند نور خدا را با سخنان خويش خاموش كنند ولى خداوند نمى‏گذارد تا نور خود را كامل كند هر چند كافران را خوش نيايد (32)
او كسى است كه پيامبرش را با هدايت و دين درست فرستاد تا آن را بر هر چه دين است پيروز گرداند هر چند مشركان خوش نداشته باشند (33)

سوره المائده
كسانى كه گفتند خدا همان مسيح پسر مريم است مسلما كافر شده‏اند بگو اگر [خدا] اراده كند كه مسيح پسر مريم و مادرش و هر كه را كه در زمين است جملگى به هلاكت رساند چه كسى در مقابل خدا اختيارى دارد فرمانروايى آسمانها و زمين و آنچه ميان آن دو است از آن خداست هر چه بخواهد مى‏آفريند و خدا بر هر چيزى تواناست (17)
و يهودان و ترسايان گفتند ما پسران خدا و دوستان او هستيم بگو پس چرا شما را به [كيفر] گناهانتان عذاب مى‏كند دنه] بلكه شما [هم] بشريد از جمله كسانى كه آفريده است هر كه را بخواهد مى‏آمرزد و هر كه را بخواهد عذاب مى‏كند و فرمانروايى آسمانها و زمين و آنچه ميان آن دو مى‏باشد از آن خداست و بازگشت [همه] به سوى اوست (18)

سوره الانعام
پديدآورنده آسمانها و زمين است چگونه او را فرزندى باشد در صورتى كه براى او همسرى نبوده و هر چيزى را آفريده و اوست كه به هر چيزى داناست (101)

این آیه و چند آیه مشابه که در قرآن آمده سرمنشا پیدایش این سوء تفاهم در دنیا گشته که اصطلاح پسر خدا که برای عیسی مسیح بکار می رود معنی جسمانی دارد و به این معنی است که خداوند زن گرفته و داری پسری شده است .حاشا از خداوند که در مورد خودش چنین بیندیشد
نظیر این عقیده غلط را میتوان در میان بت پرستان قبل از مسیحیت پیدا کرد که طبق آن خدایان ازدواج می کردند و دارای فرزندانی هم میشدند. افسانه های هند و یونان باستان شامل چنین مطالبی است. واضح است که چنین عقایدی بهیچوجه با اصول خدا پرستی واقعی مطابقت ندارد و در کتاب مقدس و اصول عقاید مسیحی دیده نمی شود. و اصطلاح پسر خدا بودن مسیح بهیچ وجه جنبه جسمانی و جنسی ندارد.مثلا در مکالمات روزانه وقتی میکوئیم فلانی( ابن الوقت است) یعنی او پسر وقت است و شخصی به نام وقت با زنی ازدواج کرده ودارای فرزندی شده؟
بی شک تولد عیسی مسیح از عجیب ترین وقایع جهان است زیرا که او پدر جسمانی نداشت و از مریم باکره متولد شد. که این تولد در قسمتهای مختلف تورات پیشگوئی شده بود حتی در کتاب پیدایش هنگامی که آدم و حوا به گناه گرفتارشدند اولین بار خداوند خطاب به شیطان این وعده مبارک را داد.
پیدایش باب 3 : آیه 14 پس خداوند خدا به مارگفت: «چونكه اين كار كردى، از جميع بهايم و از همه حيوانات صحرا ملعون‌تر هستى! بر شكمت راه خواهي رفت و تمام ايام عمرت خاك خواهي خورد. 15 و عداوت در ميان تو و زن، و در ميان ذرّيت تو و ذرّيت وى میگذارم؛ او سر تو را خواهد كوبيد و تو پاشنه وى را خواهى كوبيد.»
و اشعیای نبی نیز اینگونه تولد عیسی مسیح را پیش گویی میکند.
اشعیاء نبی باب 7 :آیه14 بنابراين خود خداوند به شما آيتي خواهد داد: اينك باكره حامله شده، پسري خواهد زاييد و نام او را عمّانوئيل خواهد خواند. ( عمانوئیل یعنی خدا با ما )
و در انجیل لوقا باب 1 نیز اینچنین میخوانیم.
26 و در ماه ششم جبرائيل فرشته از جانب خدا به بلدي از جليل كه ناصره نام داشت، فرستاده شد. 27 نزد باكره اي نامزد مردي مسمّي به يوسف از خاندان داود و نام آن باكره مريم بود. 28 پس فرشته نزد او داخل شده، گفت: «سلام بر تو اي نعمت رسيده، خداوند با توست و تو در ميان زنان مبارك هستي.» 29 چون او را ديد، از سخن او مضطرب شده، متفكّر شد كه اين چه نوع تحيّت است. 30 فرشته بدو گفت: «اي مريم ترسان مباش زيرا كه نزد خدا نعمت يافته اي. 31 و اينك حامله شده، پسري خواهي زاييد و او را عيسي خواهي ناميد. 32 او بزرگ خواهد بود و به پسر حضرت اعلي، مسمّي شود، و خداوند خدا تخت پدرش داود را بدو عطا خواهد فرمود. 33 و او بر خاندان يعقوب تا به ابد پادشاهي خواهد كرد و سلطنت او را نهايت نخواهد بود.» 34 مريم به فرشته گفت: «اين چگونه مي شود و حال آنكه مردي را نشناخته ام؟» 35 فرشته در جواب وي گفت: «روح القدس بر تو خواهد آمد و قوّت حضرت اعلي بر تو سايه خواهد افكند، از آنجهت آن مولود مقدّس، پسر خدا خوانده خواهد شد. 36 و اينك اليصابات از خويشان تو نيز در پيري به پسري حامله شده و اين ماه ششم است، او را كه نازاد مي خواندند. 37 زيرا نزد خدا هيچ امري محال نيست.» 38 مريم گفت: «اينك كنيز خداوندم. مرا بر حسب سخن تو واقع شود.» پس فرشته از نزد او رفت. 39 در آن روزها، مريم برخاست و به بلدي از كوهستان يهوديّه بشتاب رفت. 40 و به خانة زكريّا درآمده، به اليصابات سلام كرد. 41 و چون اليصابات سلام مريم را شنيد، بچه در رحم او به حركت آمد و اليصابات به روح القدس پر شده، 42 به آواز بلند صدا زده گفت: «تو در ميان زنان مبارك هستي و مبارك است ثمره رحم تو. 43 و از كجا اين به من رسيد كه مادر خداوند من، به نزد من آيد؟ 44 زيرا اينك چون آواز سلام تو گوش زدِ من شد، بچه از خوشي در رَحِم من به حركت آمد. 45 و خوشابحال او كه ايمان آورد، زيرا كه آنچه از جانب خداوند به وي گفته شد، به انجام خواهد رسيد.» 46 پس مريم گفت: «جان من خداوند را تمجيد مي كند، 47 و روح من به رهاننده من خدا بوجد آمد، 48 زيرا بر حقارتِ كنيزِ خود نظر افكند. زيرا هان از كنون تمامي طبقات مرا خوشحال خواهند خواند، 49 زيرا آن قادر، به من كارهاي عظيم كرده و نام او قدّوس است، 50 و رحمت او نسلاً بعد نسل است. بر آناني كه از او مي ترسند. 51 به بازوي خود، قدرت را ظاهر فرمود و متكبّران را به خيال دل ايشان پراكنده ساخت. 52 جبّاران را از تختها به زير افكند. و فروتنان را سرافراز گردانيد. 53 گرسنگان را به چيزهاي نيكو سير فرمود و دولتمندان را تهيدست ردّ نمود. 54 بنده خود اسرائيل را ياري كرد، به يادگاري رحمانيّت خويش، 55 چنانكه به اجداد ما گفته بود، به ابراهيم و به ذريّت او تا ابدالآباد.»

حال سوال این است که چگونه ممکن است خداوند با این همه کلام گویا و شواهد و دلائل منطقی حدود 600 سال بعد و در میان اعراب کارها و گفته های خودش را زیر پا بگذارد و چنین کلماتی را در قرآن بیان کند؟ البته اگر کم سوادی و بیسوادی و طبق تاریخ و نوشته مورخین روحیه وحشی گری اعراب دوران جاهلیت را از یک سودر نظر بگیریم و بیان این مطلب که کتب دینی دیگران تحریف ودستکاری شده از سوی دیگرو منع کردن از تحقیق و برسی مردم در مورد ادیان گذشته و حتی دوستی با ایمانداران یهودی و مسیحی که آیات مربوطه از قرآن در زیر نشان همین است میتوانند دلائل موجهی باشد که چنین مطالبی در کتاب قرآن باشد
سوره المائده
اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد يهود و نصارى را دوستان [خود] مگيريد [كه] بعضى از آنان دوستان بعضى ديگرند و هر كس از شما آنها را به دوستى گيرد از آنان خواهد بود آرى خدا گروه ستمگران را راه نمى‏نمايد (51)

اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد كسانى را كه دين شما را به ريشخند و بازى گرفته‏اند [چه] از كسانى كه پيش از شما به آنان كتاب داده شده و [چه از] كافران دوستان [خود] مگيريد و اگر ايمان داريد از خدا پروا داريد (57)

سوره آل عمران
و هر كه جز اسلام دينى [ديگر] جويد هرگز از وى پذيرفته نشود و وى در آخرت از زيانكاران است (85)

سوره التوبه
اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد با كافرانى كه مجاور شما هستند كارزار كنيد و آنان بايد در شما خشونت بيابند و بدانيد كه خدا با تقواپيشگان است (123)
بر طبق این آیه که در قرآن آمده دیگر شاید فرقی نکند که از چه فرقه مسلمان چون همه یک قرآن را میخوانند شاید یک عمل واحد را در مقابل غیر مسلمانان از خود نشان میدهند و آن هم کارزار است. این کارزار در زمانهای گذشته بصورت جنگ با شمشیر و ادوات آن زمان بوده و امروزه بصورت بمب کذار انتحاری - هواپیما ربایی و زدن آن به ساختمانها - ترور و دیگر راههای امروزی است.

استفاده از روایات برای گمراهی



که مرحوم شیخ صدوق نقل کرده است هنگامی که خدیجه در بستر بیماری و وفات بود پیامبر اکرم(ص) در بالین او از جمله فرمود: وقتی بر هووهایت وارد شدی سلام ما را به آنان برسان. خدیجه گفت: هووهای من چه کسانی هستند ای رسول خدا! پیامبر فرمود: مریم دختر عمران، کلثم خواهر موسی و آسیه همسر فرعون. خدیجه گفت: به خیر و خوشی ای رسول خدا!
متن روایت چنین است:
«دخل رسول اللّه (ص) علی خدیجة و هی لما بها، فقال لها: بالرغم منّا ما نری بک یا خدیجة، فاذا قدمت علی ضرائرک فأقرئیهنّ السلام فقالت: من هنّ یا رسول اللّه ؟ قال(ص): مریم بنت عمران، و کلثم أخت موسی، و آسیة امرأة فرعون، قالت: بالرفاء یا رسول اللّه .»(۱۸)

کتاب اعدا د باب 26
59 و نام زن عمرام، يوكابد بود، دختر لاوي كه براي لاوي در مصر زاييده شد و او براي عمرام، هارون و موسي و خواهر ايشان مريم را زاييد.

همانطوری که ملاحظه میکنید نه مریم مادر عیسی مسیح دختر عمرام است و نه اسم خواهر موسی کلثوم است ،پس مریم خواهر موسی دختر عمرام است و این مریم همان مادر عیسی مسیح نیست. در این روایت کاتب دو قصد عمده را دنبال کرده اول اتصال خاندان محمد به انبیاء عهد عتیق و دوم موجه جلوه دادن رسالت تخیلی محمد را



در تفسیر قمی جریان بردن هاجر و اسماعیل به حجاز و سکنی گزیدن آنان در مکه، طی روایتی از امام صادق(ع) این گونه آمده است:
... خداوند به ابراهیم وحی کرد که اسماعیل و مادرش را از «بادیة الشام» بیروت بَرَد. عرض کرد: خداوندا به کجا ببرم؟ فرمود: به حرم امن من و اولین نقطه زمین که آفریده ام و آن مکه است. سپس خدا جبرئیل را با براق نازل کرد. جبرئیل، هاجر و اسماعیل و ابراهیم را با خود برداشت. ابراهیم به هر مکانی که درخت و زراعت و نخل داشت عبور می کرد از جبرئیل سؤال می نمود: اینجا؟ جبرئیل می گفت: نه برو، برو، تا به مکه رسید و او را در محل خانه کعبه گذارد. ابراهیم با ساره عهد کرده بود که پیاده نشود تا به سوی او برگردد. هنگامی که هاجر و اسماعیل پیاده شدند در آنجا درختی بود. هاجر عبایی که همراه داشت روی آن درخت انداخت و در سایه آن قرار گرفتند. موقعی که ابراهیم ایشان را رها کرد و می خواست به سوی ساره برگردد هاجر گفت: ای ابراهیم! ما را در جایی که نه مونس و نه آب و سبزه دارد می گذاری. ابراهیم گفت: خدایی که مرا دستور داده شما را در اینجا بگذارم مشکل شما را حل خواهد کرد. این را گفت و برگشت. هنگامی که به «کداء» (کوهی در سرزمین ذی طوی) رسید صورت خود را برگردانیده و عرض کرد: ربّ انّی ... خداوندا بعضی از فرزندان خود را در سرزمین بی آب و علفی نزد بیت محرم تو ساکن گردانیدم تا نماز را به پا دارند، پس دلهایی از مردم را متوجه آنها ساز و از میوه ها ایشان را روزی ده، باشد که شکرگزاری کنند.
این بگفت و رفت و هاجر در آنجا ماند. چون روز بالا آمد اسماعیل تشنه شد. هاجر در محل سعی برخاست و از کوه صفا بالا رفت و سرابی در وادی به چشم او خورد؛ گمان کرد آب است. پایین آمد و به دنبال آن شتافت. وقتی به مروه رسید اسماعیل از نظرش پنهان شد و برگشت تا به صفا رسید. دوباره نگاه کرد و همان منظره را دید؛ شتابان حرکت کرد. هفت مرتبه این عمل را تکرار کرد. در مرتبه هفتم نگاه به اسماعیل کرد و دید آب از زیر پاهایش ظاهر شده، برگشت و شنها را در اطراف آن جمع کرد و چون آب جریان داشت آن را از آب پر کرد و لذا زمزم نامیده شد. (چون زم به معنی پر کردن است) در این موقع قبیله «جرهم» در «ذی المجاز» و «عرفات» که در نزدیکی آنجاست فرود آمده بودند. موقعی که آب در سرزمین مکه ظاهر شد پرندگان و وحوش در اطراف آن جمع شدند. «جرهم» که این منظره را دیدند به آنجا آمدند و مشاهده کردند زن و کودکی در آنجا فرود آمده و در سایه درختی قرار گرفته اند و آب هم برای آنها ظاهر شده است. به هاجر گفتند: تو کیستی و جریان تو و این کودک چیست؟ گفت: من مادر فرزند ابراهیم خلیل الرحمن هستم و این کودک فرزند او است. خدا به او دستور داد و ما را به اینجا آورد. گفتند: اجازه می دهی در نزدیکی شما باشیم؟ گفت: باشد تا ابراهیم بیاید. چون ابراهیم روز سوم برای دیدار آنها آمد هاجر عرض کرد: ای خلیل اللّه ! در اینجا طایفه ای از جرهم هستند تقاضا دارند اجازه دهی در نزدیکی ما زندگی کنند. آیا به آنها اجازه می دهی چنین کنند؟ ابراهیم گفت: آری. هاجر به آنها اذن داد تا به نزدیکی آنها منتقل شوند و خیمه ها بر پا کنند. سپس هاجر و اسماعیل با آنها مأنوس شدند. چون ابراهیم برای سومین بار آنها را دیدار کرد دید افراد زیادی در اطراف آنها جمعند، بسیار خوشحال شد. هنگامی که اسماعیل به راه افتاد هر یک از افراد قبیله یک یا دو گوسفند به او بخشیدند. اسماعیل و هاجر با آنها روزگار می گذراندند. هنگامی که اسماعیل به سن مردانگی رسید، خداوند به ابراهیم دستور داد که خانه کعبه را بنا کند. تا آنجا که امام صادق(ع) می فرماید:
در این موقع ابراهیم نمی دانست کعبه را در کدام محل بنا کند. خدا جبرئیل را فرستاد و محل آن را خط کشید ... ابراهیم مشغول ساختن کعبه بود و اسماعیل از ذی طوی، سنگ می آورد ... پس از ساختن کعبه به دست ابراهیم و اسماعیل، هاجر عبایی که با خود داشتند و در سایه آن زندگی می کردند بر در کعبه آویزان کرد ...»(22)

22 ـ المیزان، ج1، ص288. ترجمه المیزان؛ ج2، صص109ـ 111.

در این روایت هم کاتب اولا خواسته با بیان کردن اینکه ابراهیم یک دوره از عمر خود را با هاجر و اسماعیل زندگی کرده وبا در میان کشیدن پای فرشته خداوند جبرئیل سعی میکند که این روایت را سفارشی تر هم بکند ، همانند روایاتی که در مورد خنوخ آمده که در بخش زندگی خنوخ آنرا خواهید خواند.با زرنگی اصراردارد در همین دوران هم بوده که ابراهیم و اسماعیل خانه کعبه را بنا کرده اند و مردم نسلهای آینده را هم تشویق به زیارت و طواف این خانه کرده اند. در حالی که ابراهیم از زمانی که هاجر و اسماعیل را از خانه اش بیرون کرد هرگز و هرگز با آنها زندگی یا حتی تماسی که منجربه ایجاد این ماجرا بشود نداشته طبق آنچه در کتاب مقدس مکتوب است. و این موضوع را در بخش زندگی ابراهیم خواهید خواند.

اگر به نقشه اطلس مراجعه کنید خواهید دید که محل زندگی ابراهیم در آن زمان جایی در بین کشورهای اردن و سوریه و فلسطین فعلی میباشد که به کنعان معروف بود. من با نرم افزار اطلس این فاصله را روی نقشه محاسبه کردم با محاسبه یک خط مستقیم روی نقشه این فاصله 1300 کیلومتر است که اگر از راههای زمینی در نظر بگیریم حدود دو هزارکیلومتر میشود و حدود 1000 کیلومتر آن را صحراهای بی آب و علف و گرم تشکیل میداده. حال سوال این است که چگونه یک مرد 100 ساله یعنی ابراهیم با ساره عهد میبندد که پیاده نشود تا سوی او برگردد و این مسیر دوهزار کیلومتری را با این سن طی میکند و بعد برمیگردد ؟ و مجددا 3 روز بعد باز همین مسیر را طی میکند تا به آنها سر بزند ؟ شاید کاتب هنگام نوشتن، این مسائل را در نظر نگرفته و تصور کرده که در مورد فاصله بین مثلا تهران تا کرج دارد مینویسد !




اما در مورد ساختن خانه خدا که در واقع یک کپی و یک تقلید از ساختن معبدی است که سلیمان نبی بنا کرد. آیات زیر را خداوند به اشعیا نبی فرموده



اشعيا باب 66
1 خداوند چنين مي گويد: آسمانها كرسي من و زمين پاي انداز من است، پس خانه اي كه براي من بنا مي كنيد كجا است؟ و مكان آرام من كجا؟
و سلیمان بعد از ساختن معبد برای خداوند اینچنین میگوید.


اول پادشاهان باب 8
27 «اما آيا خدا في الحقيقة بر زمين ساكن خواهد شد؟ اينك فلك و فلك الافلاك تو را گنجايش ندارد تا چه رسد به اين خانه اي كه من بنا كرده ام.
و ابراهیم به ایمان به این حقیقت واقف بود.
ساره مالک زیبایی و ثروت
ساره که از زیباترین زنان و مانند حوریه ای از حوریان بهشتی بود، از زنان ثروتمند به شمار می رفت و زراعت و دامهای بسیاری داشت. زیبایی ساره تا آنجاست که گفته اند خداوند ده نعمت را به زن داد. از آن جمله زیبایی و جمال را به ساره داد.(2) علاوه بر این، اموال زیادی بویژه دام و زراعت داشت که همه را در اختیار همسرش ابراهیم(ع) گذارد و ابراهیم(ع) با رسیدگی به این اموال و دامها بود که وضعیت زندگی اش به مرتبه ای رسید که هیچ کس در منطقه «کوثی» که محل زندگی او بود به پایه وی نمی رسید. در روایتی از امام صادق(ع)، از جمله آمده است:
«و کانت سارة صاحبة ماشیة کثیرة و أرض واسعة و حال حسنة و کانت قد ملّکت ابراهیم(ع) جمیع ما کانت تملکه فقام فیه و أصلحه و کثرت الماشیة و الزرع حتی لم یکن بأرض «کوثی ریا»(3) رجل أحسن حالاً منه.»(4)
ساره دارای گوسفندانی زیاد و زمینی گسترده و وضعیتی نیک بود و همه دارایی خویش را در اختیار ابراهیم(ع) در آورده بود و ابراهیم نیز به رتق و فتق و اداره آنها پرداخت و گوسفندان زیاد شد و زراعت گسترش یافت تا آنجا که در سرزمین «کوثی ریا» مردی با وضعیتی بهتر از او وجود نداشت.
با این همه آنچه ساره به دنبال آن بود جوانی چون ابراهیم(ع) بود که هر چند انسان یتیمی است که از اموال و امکانات دنیا چیزی در خور ندارد اما فضایل و ارزشهای انسانی او است که ساره را به سوی خود جذب می کند و پس از ازدواج نیز باعث می شود همه دارایی خود را در اختیار او قرار دهد. فتوت و جوانمردی ابراهیم(ع) چیزی نبود که بر دیگران پوشیده باشد. بت پرستان در مواجهه با جریان شکسته شدن بتها با همین وصف به ابراهیم(ع) اشاره می کنند:
«مَنْ فَعَلَ هذا بآلهتنا اِنَّه لمن الظالمین، قالُوا سَمِعنا فتیً یَذْکُرُهُمْ یُقالُ لَهُ ابراهیمُ».(5)

نخستین زنی که ایمان آورد
کسی چون ساره که در آن محیط شرک و کفر تنها چیزی که برای او جاذبه دارد ارزشها و فضایل انسانی و توحیدی است طبیعی می باشد که علی رغم دشواریهای زیاد به همراه برادرش لوط نخستین افرادی بودند که به ابراهیم گرویدند. او را نخستین زنی شمرده اند که به ابراهیم(ع) ایمان آورد و لوط را نخستین مرد گرونده دانسته اند.(7)

تربیت کودکان شیعیان
ابراهیم(ع) شیخ الانبیاء و پیامبر بزرگ دعوت به یکتاپرستی است و همسرش ساره همسنگر وی در این دعوت است. از همین جایگاه است که سرپرستی و تربیت فرزندان شیعیان و کودکان مؤمنان در عالم برزخ به آن دو سپرده می شوند تا به آنها رسیدگی کنند و تحت تربیت خویش قرار داده و بعدا به پدر و مادر آنها تحویل دهند. این مطلب را شیخ صدوق در روایتی با سندی صحیح از امام صادق(ع) نقل می کند:
انّ اللّه تبارک و تعالی کفّل ابراهیم و سارة أطفال المؤمنین یغذوانهم بشجرة فی الجنّة لها أخلاف(13) کاخلاف البقر فی قصر من درّة، فاذا کان یوم القیامة ألبسوا و طُیّبوا و أهدوا الی آبائهم، فهم ملوک فی الجنّة مع آبائهم و هو قول اللّه عزّ و جلّ: «و الذین آمنوا و اتّبعتهم ذریّتهم بایمان ألحقنا بهم ذرّیتهم(14)».(15)
خدای تبارک و تعالی ابراهیم و ساره را عهده دار نگهداری کودکان شیعیان کرده است و آن دو، این کودکان را [در عالم برزخ] در قصری از درّ با درختی از بهشت غذا می دهند که دارای پستانکهایی چون پستانهای گاو می باشد. وقتی روز قیامت شد به این کودکان لباس پوشانده می شود و خوشبو می شوند و به پدران و مادرانشان هدیه می گردند و آنان به همراه پدران و مادرانشان شاهان بهشتند و این همان گفته خداوند عز و جل است که فرمود،: و کسانی که گرویده و فرزندانشان آنها را در ایمان
پیروی کرده اند فرزندانشان را به آنان ملحق خواهیم کرد.»
و یا چنان که موسی بن جعفر(ع) به نقل از پدران خویش، از پیامبر(ص) می فرماید: «لا تزوّجوا الحسناء الجمیلة العاقرة فانّی أباهی بکم الامم یوم القیامة، أ و ما علمت أنّ الوِلْدانَ تحت عرش الرحمن یستغفرون لآبائهم، یحضّنهم ابراهیم و تربّیهم سارة علیهماالسلام فی جبل من مسک و عنبر و زعفران؟»(16)
«با زن خوش صورت زیبای نازا ازدواج نکنید چرا که من در روز قیامت به کثرت شما بر سایر امتها مباهات می کنم. آیا نمی دانی که کودکان در زیر عرش الهی برای پدر و مادر خویش درخواست مغفرت می کنند. ابراهیم آنان را در کوهی از مشک و عنبر و زعفران نگهداری نموده و ساره تربیت می کند؟»
یعنی همان مقامی که در این خصوص، در روایت دیگری از امام صادق(ع) برای حضرت فاطمه(س) ذکر شده است:
«اذا مات طفل من أطفال المؤمنین نادی مناد فی ملکوت السماوات و الارض: ألا انّ فلان بن فلان قد مات، فان کان مات والداه أو أحدهما أو بعض اهل بیته من المؤمنین دفع الیه یغذوه، و الاّ دفع الی فاطمة علیهاالسلام تغذوه حتّی یقدم أبواه أو أحدهما أو بعض أهل بیته فتدفعه الیه.»(17)

2 ـ بحارالانوار، ج43، ص34.
3 ـ نام محل تولد ابراهیم(ع).
4 ـ کافی، ج8، ص370.
5 ـ انبیاء، آیه 59 ـ 60.
7 ـ الانبیاء، عبدالصاحب العاملی، ص129.
13 ـ جمع خِلْف به معنای سرپستان.
14 ـ طور، آیه 21.
15 ـ من لا یحضره الفقیه، ج3، ص490، و نیز: بحارالانوار، ج5، ص293.
16 ـ بحارالانوار، ج5، ص293.
17 ـ من لا یحضره الفقیه، ج3، ص490، و نیز: بحارالانوار، ج5، ص293.

در این روایات علاوه بر استفاده از روایت برای گمراهی از تشابهات هم نیز بهره برده اند. سعی شده که زندگی ابراهیم را شبیه به زندگی محمد بسازند به عنوان مثال ساره ثروتش را در اختیار ابراهیم قرار میدهد که در راه توحید وپیشبرد کاریکتا پرستی صرف کند و اینکه ساره اولین زنی بود که به آئین ابراهیم ایمان آورد و لوط هم اولین مردی بود که به ابراهیم ایمان آورد!
در این قسمت به روایتی از موسی ابن جعفر اشاره شده که از محمد میفرماید با زنان زیبا رو نازا ازدواج نکنید! نکته اول در این روایت این است که قبل از ازدواج با چنین زنان زیبایی از کجا شخص باید تشخیص دهد که طرف مقابل زنی نازا است ؟ اگر منظور این است که بعد از ازدواج وقتی دیدی همسرت بچه دار نشد او را طلاق بده و زنی دیگر بگیر که این یکنوع تست کردن خانمهای باکره است . پس تکلیف این زنان که از شوهرانشان جدا میشوند چه میشود؟ نکته دوم این است که در ابتدای این روایات به ساره اشاره میکند که زیبا ولی نازا بود البته طبیعتا بعد از ازدواج با ابراهیم نازایی ساره اشکار شده است. نکته سوم این است که آیا خداوند طی نقشه ای که داشت به ساره در سن 90 سالگی اسحاق را نداد؟ پس نقش ایمان در آئین محمد چه میشود و انسانها در این آئین به چه ایمان دارند؟ تنها هدف ایجاد فرزندان زیاد است که محمد به کثرت آنها مباهات کند. دست آخر هم کاردر روایات اسلامی که نه سندی برای آن میتوان قائل شد و هم اینکه اصل افرادی که از آنها روایت نقل میکنند زیر سوال هستند و ابتدا باید حقانیت خود را مبنی بر اینکه بنیانگذار این آئین از طرف خداوند فرستاده شده است یا نه به اثبات برسانند بعدا روایت بسازند،کار ابراهیم این مرد بزرگ ایمان در تاریخ بشریت این شده که مهد کودکی با همسرش ساره افتتاح کند و از فرزندان کسانی که ایمانشان طبق کلام خداوند مجهول است نگهدای کنند تا روز داوری بچه ها را تحول والدینشان بدهند ! واقعا جالب و گستاخانه است.

استفاده از الفاظ برای گمراهی


سوره مریم
و در اين كتاب از اسماعيل ياد كن زيرا كه او درست‏وعده و فرستاده‏اى وره پيامبر بود (54)
و خاندان خود را به نماز و زكات فرمان مى‏داد و همواره نزد پروردگارش پسنديده[رفتار] بود (55)
سوره البقره
هنگامى كه پروردگارش به او فرمود تسليم شو گفت به پروردگار جهانيان تسليم شدم (131)
و ابراهيم و يعقوب پسران خود را به همان [آيين] سفارش كردند [و هر دو در وصيتشان چنين گفتند] اى پسران من خداوند براى شما اين دين را برگزيد پس البته نبايد جز مسلمان بميريد (132)

امام صادق(ع) در تأکید بر هدیه دادن و سوغات آوردن برای خانواده، نمونه ای را از حضرت ابراهیم(ع) نقل می فرماید. مفاد این حدیث این است که وقتی کسی از سفر برمی گردد، برای خانواده اش به هر مقدار می تواند هر چند یک سنگ! سوغات بیاورد. ابراهیم(ع) وقتی دچار تنگدستی می شد سراغ قوم خود می رفت. یک بار که به همین خاطر برای کمک گرفتن سراغ آنان رفت دید که خود آنها نیز در قحطی و تنگنا قرار دارند؛ لذا دست خالی برگشت. وقتی نزدیک خانه خود شد از مرکب خود پیاده شد و خورجین آن را پر از ریگ کرد با این هدف که روح ساره را آرامش دهد و او نگران نشود. موقعی که داخل خانه شد خورجین را از حیوان باز کرد و خود شروع به نماز نمود. ساره آمد و خورجین را گشود و دید که پر از آرد است. مقداری از آن را خمیر کرد و نان پخت. بعد به ابراهیم گفت:
نمازت را تمام کن و بخور. ابراهیم به او گفت: این را از کجا آوردی؟! گفت: از آردی که در خورجین است. ابراهیم سر خود را به سوی آسمان بلند کرد و گفت: گواهی می دهم که تو خلیلی.
متن روایت چنین است:
اذا سافر أحدکم فقدم من سفره فلیأت أهله بما تیسّر و لو بحجر فانّ ابراهیم(ع) کان اذا ضاق أتی قومه، و انّه ضاق ضیقة فأتی قومه فوافق منهم أزمة فرجع کما ذهب، فلمّا قرب من منزله نزل عن حماره فملأ خرجه رملاً ارادة أن یسکن به روح [زوجه خ ل [سارة، فلمّا دخل منزله حطّ الخرج عن الحمار و افتتح الصلاة، فجاءت سارة ففتحت الخرج فوجدته مملوءا دقیقا فاعتجنت منه و اختبزت، ثم قالت لا ابراهیم انفتل من صلاتک فکل. فقال لها: أنّی لکِ هذا؟ قالت: من الدقیق الذی فی الخرج، فرفع رأسه الی السماء فقال: أشهد أنک الخلیل.»(6)
6 ـ بحارالانوار، ج12، ص11.

در این روایت و آیاتی که از قرآن آورده شده کاملا واضح است که بازی کردن با عباراتی همچون نماز خواندن ابراهیم زکات دادن اسماعیل و تاکید بر اینکه آنها مسلمان بوده اند و حتی وصیت کرده اند به فرزندان خود که نباید جز مسلمان بمیرید استفاده کردن از الفاظی است که در فرهنگ اعراب معنی خاصی دارد و دلالت بر انجام فرایض تعریف شده با عنوان مشخصی را دارد که اصولا در فرهنگ زمان ابراهیم هرگز متداول نبوده و این معانی را نمی داده.

آشفته گویی برای گمراهی



یکی از راههای منحرف کردن اذهان مردم آشفته گویی است .
دوستی داشتم که پدرش از واعظین مسلمان درهمدان بود .کارمالی را به او سپرده بودم که انجام دهد در مقابل درصدی مشخص، ناگفته نماند که ما حدود 18 سال بود که دوستان قدیمی بودیم و روابط خانوادگی هم داشتیم ولی این اولین باری بود که با هم کاری مالی انجام میدادیم .بعد از اینکه این کار به اتمام رسید و درآمد حاصل از این کار هم بدست آمد قرار بود که طبق صحبت اولیه 3 درصد از در آمد حاصله به من پرداخت شود و بقیه آن سهم دوست من بود. او کاملا منکر صحبتهای بین ما شد و کار به رفتن پیش افراد بزرگتر کشید، در آن هنگام بود که من متوجه شدم این شخص چگونه با در هم آمیختن مسائل و اسامی مختلف و ارتباط دادن این دو با هم ذهن شنونده را پر از کلماتی میکند که به ظاهر نشان حقیقت گویی این فرد بنظر می رسد ولی وقتی که این افراد را در آرامش دعوت میکردم که به اصل ماجرا توجه کنند که در این کار انجام شده این آقا اصلا وجود خارجی نداشته و بواسطه این که من تصمیم گرفتم تا این کار را انجام دهم و بعد این آقا را دعوت به این کار کردم تا او انجام این کار را با درصدی مشخص به عهده بگیرد این آشنایی ها صورت گرفت و ایشان کار را توانست انجام دهد. ولی حالا طوری عمل میکند که شنونده فکر میکند این کار از ابتدا به ایشان سپرده شده بوده و بنده این وسط نقش دوم را دارم.
اگر به آیات زیر توجه کنید که از این آیات در قرآن فراوان به چشم میخورد تنها عنوان کردن نام انبیاء گذشته که در کتاب مقدس هر کدام دارای سرگذشتی کامل و جامع هستند و حتی یک صدم آن هم درقرآن نوشته نشده، تازه اندکی هم که آمده بیشتر اشتباه و وارونه نوشته شده، تنها ذهن خواننده را گمراه میکند که در این کتاب نام این همه پیامبر نوشته شده، پس این کتاب از وحی خداوند است!
توجه داشته باشید که درتمامی کتاب مقدس که مطالعه خواهید کرد هرگز به چنین آیاتی برخورد نخواهید کرد که خداوند نام انبیاء را اینگونه پشت سر هم ذکر کند بعضی را با فاصله زیاد وبعضی را بدون ترتیب تاریخی در ادامه هم بگوید که اینگونه نیکوکاران را پاداش میدهیم یا همگی از شایستگان بودند و جملاتی از این دست این ادبیات تنها خاص قرآن است و با ادبیات کتاب مقدس قابل مقایسه نیست. بطور مثال نوح را بعد از اسحاق و یعقوب نوشتن و یا الیاس را بعد از یحیی و عیسی نوشتن یا یوسف و ایوب را بعد از داود و سلیمان نوشتن.

سوره الانعام:
و به او اسحاق و يعقوب را بخشيديم و همه را به راه راست درآورديم و نوح را از پيش راه نموديم و از نسل او داوود و سليمان و ايوب و يوسف و موسى و هارون را [هدايت كرديم] و اين گونه نيكوكاران را پاداش مى‏دهيم (84)
و زكريا و يحيى و عيسى و الياس را كه همه از شايستگان بودند (85)
و اسماعيل و يسع و يونس و لوط كه جملگى را بر جهانيان برترى داديم (86)

سوره مریم :
و در اين كتاب از موسى ياد كن زيرا كه او پاكدل و فرستاده‏اى پيامبر بود (51)
و از جانب راست طور او را ندا داديم و در حالى كه با وى راز گفتيم او را به خود نزديك ساختيم (52)
و به رحمت‏خويش برادرش هارون پيامبر را به او بخشيديم (53)
و در اين كتاب از اسماعيل ياد كن زيرا كه او درست‏وعده و فرستاده‏اى پيامبر بود (54)
و خاندان خود را به نماز و زكات فرمان مى‏داد و همواره نزد پروردگارش پسنديده[رفتار] بود (55)
و در اين كتاب از ادريس ياد كن كه او راستگويى پيامبر بود (56)