search this blog

تنها جنگ ابراهیم










ترجمه قديم پيدايش باب 14
14 چون ابرام از اسيري برادر خود آگاهي يافت، سيصد و هجده تن از خانه‌زادان كارآزموده خود را بيرون آورده، در عقب ايشان تا دان بتاخت. 15 شبانگاه، او و ملازمانش، بر ايشان فرقه فرقه شده، ايشان را شكست داده، تا به حوبه كه به شمال دمشق واقع است، تعاقب نمودند. 16 و همه اموال را باز گرفت، و برادر خود، لوط و اموال او را نيز با زنان و مردان باز آورد. 17 و بعد از مراجعت وي از شكست دادن كدرلاعمر و ملوكي كه با وي بودند، ملك سدوم تا به وادي شاوه، كه وادي المَلك باشد، به استقبال وي بيرون آمد. 18 و ملكيصدق، مَلِك ساليم، نان و شراب بيرون آورد. و او كاهن خداي تعالي بود، 19 و او را مبارك خوانده، گفت: «مبارك باد ابرام از جانب خداي تعالي، مالك آسمان و زمين. 20 و متبارك باد خداي تعالي، كه دشمنانت را به دستت تسليم كرد.» و او را از هر چيز، ده يك داد. 21 و ملك سدوم به ابرام گفت: «مردم را به من واگذار و اموال را براي خود نگاه دار.» 22 ابرام به ملك سدوم گفت: «دست خود را به يهوه خداي تعالي، مالك آسمان و زمين، برافراشتم، 23 كه از اموال تو رشته‌اي يا دُوّال نعليني بر نگيرم، مبادا گويي "من ابرام را دولتمند ساختم" . 24 مگر فقط آنچه جوانان خوردند و بهره عانر و اشكول و ممري كه همراه من رفتند، ايشان بهره خود را بردارند.»



و این تنها جنگ ابراهیم است که در کتاب مقدس ثبت شده . این جنگ نه بخاطر گسترش دین خداوند بوده و نه اساسا دستوری بوده که از طرف خداوند بر علیه کافران به ابراهیم گفته شده باشد، تنها یک جنگ معمولی بوده که در آن روزگاران بسیار اتفاق میافتاده.

حال به افسانه هایی که از ابراهیم در اسلام معتقد هستند توجه فرمایید
"نمرود" واژه­ای عبری به معنی "سخت و نیرومند" است .[1] نمرود یکی از پادشاهان جبار بابل است كه به شجاعت و قهرمانی معروف بوده و معاصر حضرت ابراهیم (ع) مي­زيسته و به نجوم اعتقاد زیادی داشته است.

   منجّمین به او می­گویند در مملکتش پسری متولد می­شود که ملکش را از دست او خارج می­کند، پس دستور مي­دهد تا هر مولود پسری که به دنیا می­آید را بکشند.[2]

  از امام صادق (عليه السلام) نقل شده كه فرمود:

«چهار كس پادشاهى روى زمين را به دست آوردند كه دو نفرشان مؤمن و دو نفرشان كافر بودند: اما دو نفر مؤمن سليمان بن داود و ذو القرنين بودند و اما دو نفر كافر نمرود و بخت‏نصّر بودند ...» [3]



  به نقل از حضرت علي (عليه السلام) اوّلين كسى كه بعد از حضرت نوح(ع) سكه‏هاى دينار و درهم را ساخت، نمرود بن كنعان بود.[4]



يادكرد قرآن از نمرود:

   نام نمرود در قرآن نیامده است و تنها در یک آیه از او یاد شده است:





« أَ لَمْ تَرَ إِلىَ الَّذِى حَاجَّ إِبْرَاهِمَ فىِ رَبِّهِ أَنْ ءاتاهُ اللَّهُ الْمُلْك...‏» [5]

«آيا نديدى (و آگاهى ندارى از) كسى [نمرود] كه با ابراهيم در باره پروردگارش محاجه و گفتگو كرد؟ زيرا خداوند به او حكومت داده بود (و بر اثر كمى ظرفيت، از باده غرور سرمست شده بود)...»



   بنا بر روايات و تفاسير و آنچه در تواریخ آمده نام این شخص «نمرود بن کنعان» بوده است،[6] وی اولین کسی بود که به محاجّه و ستیز لفظی در مورد ذات خداوند پرداخت.[7] 

   «محاجّه» به معنای چیره شدن با حجّت بر خصم  است؛ ولی برخی گویند مراد این آیه مجادله است زیرا کار نمرود مجادله به باطل بود که با هدف درهم کوبیدن حق صورت گرفت.[8]

مشهور است روزی نمرود و مردم شهر برای برپایی جشنی به خارج شهر رفتند وقتی بازگشتند دیدند تمام بتها شکسته شده، بعد از اینکه معلوم شد شکستن بتها کار ابراهیم(ع) است، او را به آتش افکندند تا انتقام این کار را از او بگیرند ولی خداوند، آتش را بر خلیل الله(ع) سرد نمود.[9]

  از امام صادق (ع) روايت شده:

«اين ماجرا (محاجّه) بعد از انداختن ابراهيم در آتش واقع شده و محاجّه و مخاصمه نمرود با ابراهيم از روى طغيان و سركشى بوده و به اعتبار اينكه خداوند به او ملك و حكومت اعطاء كرده خود را ربّ مردم پنداشته و ملك در اينجا به معناى نعمتهاى دنيوى است كه خداوند آن را در دنيا بر مؤمن و كافر عرضه مى‏دارد، امّا ملك به معناى تمليك امر و نهى و تدبير امور مردم و وجوب اطاعت مردم، اعطاى آن از جانب خداوند فقط بر كسانى جايز است كه اهل صلاح و سداد و رشد و هدايت باشند كه مسلّما چنين كسانى جز پيامبر و اهل بيت طاهرين او نخواهند بود كه ايشان به همه احتياجات مردم از ابتدا تا انتها آگاهى و علم دارند.»[10]



  نمرود خود مشرك بوده و ادعای خدایی می­کرد و خود را خالق می پنداشته است، از ابراهیم می­پرسد خدای تو کیست؟ ابراهیم (ع) پاسخ میدهد:





« إِذْ قَالَ إِبْرَاهِمُ رَبىّ‏َِ الَّذِى يُحْىِ وَ يُمِيتُ » [11]

 «هنگامى كه ابراهيم گفت: «خداى من آن كسى است كه زنده مى‏كند و مى‏ميراند.»



   نمرود هم مانند قومش براى خدا الوهيت قائل بود، چيزى كه هست قائل به خدايانى ديگر نيز بود، با اين حال خود را هم« اله» مى‏دانست، و بلكه خود را از بالاترين خدايان مى‏پنداشت از اينجا اين نتيجه به دست مى‏آيد كه محاجّه و بگومگويى كه بين نمرود و ابراهيم (ع) واقع شده اين بوده كه ابراهيم (ع) رب خود را تنها اللَّه مي­دانست. و نمرود در پاسخ گفته بود من نيز معبود تو هستم، معبود تو و همه مردم، و به همين جهت موقعى كه ابراهيم (ع) عليه ادعاى او چنين استدلال كرد كه «پروردگار من كسى است كه زنده مى‏كند و مى‏ميراند»، او در جواب ابراهيم (ع)، براى خود همان وصفى را ادعا كرد كه ابراهيم (ع) آن را وصف پروردگار خود مى‏دانست، تا او را مجبور كند در برابرش خاضع شود و به عبادتش بپردازد.[12] گفت:

«قَالَ أَنَا أُحْيىِ وَ أُمِيت‏ » [13]

 «گفت من نيز زنده مى‏كنم و مى‏ميرانم!»



   نمرود برای اغفال مردم راه تزویر پیش میگیرد و براى اثبات اين مدعاى دروغين دست به حيله‏اى زد و دستور داد دو نفر زندانى را حاضر كردند و فرمان داد يكى را آزاد كنند و ديگرى را به قتل برسانند، سپس رو به ابراهيم و حاضران كرد و گفت ديديد چگونه حيات و مرگ به دست من است؟![14]

   این سخن نمرود از نادانی و بیگانگی او از حقیقت، بر می­خواست چرا که او تنها به واژهای بدون معنا تکیه می­کرد و به گونه ای که نه مفهوم زنده ساختن را می­دانست نه میراندن را.[15] 

در ادامه ابراهیم (ع) دربرابر مغالطه اين عنصر خودكامه دست به استدلالي روشن مي­زند تا هم نمرود را به زانو درآورد هم ساده لوحان اطراف او را سر عقل آورد، لذا می­گوید:





« قَالَ إِبْرَاهِمُ فَإِنَّ اللَّهَ يَأْتىِ بِالشَّمْسِ مِنَ الْمَشْرِقِ فَأْتِ بهَِا مِنَ الْمَغْرِب‏ فَبُهِتَ الَّذِي كَفَرَ » [16]

«ابراهيم گفت: خداوند، خورشيد را از افق مشرق مى‏آورد (اگر راست مى‏گويى كه حاكم بر جهان هستى تويى) خورشيد را از مغرب بياور! (در اينجا) آن مرد كافر، مبهوت و وامانده شد.»



  نمرود كافر، متحير و سرگردان گشت و ديگر بيان و دليلى نداشت كه بگويد، اما ممكن بود متقابلا همين درخواست را از ابراهيم بنمايد كه تو بگو، خدايت خورشيد را از مغرب بياورد، پس چرا چنين درخواستى نكرد؟

دو جواب براى اين سؤال گفته‏اند:

1- نمرود وقتى آن همه آيات و نشانه‏هاى قدرت الهى در حركات ابراهيم ديد ترسيد كه اگر درخواستى كند فورى ابراهيم آن را نيز عملى كند و نمرود بيش از پيش رسوا شود.

2- خداوند آن چنان نمرود را در برابر عظمت ابراهيم خوار و سبك و كوچك كرد كه ديگر نتوانست سخنى بگويد و سؤالى نمايد.[17]

نمرود به قصد پیروزی بر حضرت ابراهیم (ع) وارد گفتگو شده بود ولي در مقابل شکوه و اقتدار پیامبر خدا ،خوار و ذلیل گشت. از آن پس همواره می ترسید ابراهیم (ع) حکومتش را ریشه کن سازد، بنابراین به صورت ظاهر با او کاری نداشت، ولی همیشه در کمین بود تا روزی انتقام خود ار از او بگیرد.[18] (كه البته هرگز موفق به چنين كاري نشد!)



سرانجام نمرود:

  نقل است خداوند پشه­ای را بر نمرود مسلط ساخت، آن موجود ناتوان روی لب نمرود نشست و آن را گزید، سپس به سوراخ بینی او وارد شد و از آنجا به مغزش راه یافت و پس از چهل روز شکنجه و کیفر سرانجام وی را نابود ساخت.[19] کسی که خود را خدای جهان می­خواند نتوانست در برابر پشه­ای، قدرت نمایی کند.

   امام صادق عليه السّلام فرمود:

«به راستى، سخت عذاب‏ترين مردم در روز رستاخيز، هفت نفرند: قابيل فرزند آدم (ع) كه برادرش را كشت، نمرود كه با حضرت ابراهيم (ع) در باره پروردگارش محاجّه نمود، دو نفر از بنى اسرائيل كه قوم خود را يهودى و مسيحى نمودند، فرعون كه گفت: (من پروردگار بلند مرتبه شمايم ) و دو نفر از اين امّت كه يكى از ديگرى بدتر است و در تابوتى شيشه‏اى در شكافى در زير درياهايى از آتش باشند.»[20]







  - [1]خرمشاهی، بهاءالدین؛ دانش نامۀ قرآن و قرآن پژوهی، تهران، دوستان و ناهید، 1377ش، اول، ج2 ،ص 2273

  - [2] شبستری، عبدالحسین؛ اعلام قرآن، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، 1379ش، اول، ص 987

[3] - شيخ صدوق، محمد بن على‏؛ الخصال، ترجمه يعقوب جعفرى ،قم ‏‏، نسيم كوثر، 1382 ش، اول، ‏‏ج1، ص370

[4] - شيخ صدوق، محمد بن على؛ علل الشرائع، ترجمه محمد جواد ذهنى، قم، مؤمنين‏، 138 ش‏، اول‏، ج‏2، ص 897

  - [5] بقره / 258، (ترجمه آیات از آیت الله مکارم شیرازی می­باشد.)

  - [6] مکارم شیرازی، ناصر و همکاران؛ قصه های قرآن بر اساس تفسير نمونه، تدوین حسین حسینی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1380ش، اول، ص 108

 -[7] جزائرى ،نعمت الله؛ ‏ النور المبين في قصص الأنبياء و المرسلين‏ ،ترجمه فاطمه مشايخ،‏ تهران‏، فرحان،1381 ش‏،اول، ص 187

  - [8] جوادی آملی، عبدالله؛ تفسیر تسنیم، قم، اسراء،1386ش ،اول ،ج12، ص 227

  - [9] النور المبين في قصص الأنبياء و المرسلين، پیشین، ص 195-191

[10] - همان، ص161

[11]  - بقره / 258

[12] - طباطبايي،محمدحسين،تفسير الميزان،ترجمه محمد باقر موسوي همداني،قم ،انشارت اسلامي جامعه مدرسين،1374ش،پنجم،ج2،ص536

  - [13] بقره/ 258

  - [14] مكارم شيرازي، ناصر وهمكاران،تفسير نمونه،تهران ،دارالكتب الاسلاميه،1374ش،اول،ج2،ص288

   -[15]طبرسي،فضل بن حسن؛ تفسيرمجمع البیان، ترجمه گروهي از مترجمان، تهران، فراهاني، 1360ش، اول، ج 3،ص 122

[16] - بقره/ 258

[17] - تفسير مجمع البيان، پيشين، ج3، ص122

  - [18]جادالمولی ، محمد احمد و دیگران؛ قصه های قرآن، ترجمه مصطفی زمانی، قم، فاطمة الزهراء، 1375ش، چهارم، ص 84

  - [19] حسینی دشتی، مصطفی؛ معارف و معاریف، قم، بینا، 1376، دوم، جلد 10، ص 226

[20] - شيخ صدوق، محمد بن على؛ ‏ثواب الاعمال وعقاب الاعمال، ترجمه صادق حسن زاده‏، تهران ،ارمغان طوبى،1382 ش، اول، ص495


 
Pasted from



نمرود در برابر ابراهیم

در تورات، هیچ چیز درباره ملاقات و گفت‌وگوی بین نمرود و ابراهیم نیامده است؛ بنا به روایت تورات ابراهیم هفت نسل با نمرود فاصله دارد، نمرود پسر نواده نوح است در حالی که ابراهیم دهمین نواده از تبار نوح محسوب می‌شود.(پیدایش ۱۰:۱۱) با این حال در روایات یهودی از جمله در تلمود، محاجه بین نمرود و ابراهیم آمده است؛ این محاجه را عموماً نوعی رویارویی خیر و شر و ایستادگی یکتاپرستی در برابر شرک تعبیر می‌کنند. در یوبیل آمده است که نمرود در برابر خدا ایستاد و خود ادعای خدایی کرد و سومری‌ها در برابرش به سجده می‌افتادند(یوبیل ۵:۳۳) داستان نخستین رویارویی ابراهیم و نمرود در میدراش ربی چنین آمده است:

و او[ابراهیم] را به نزدیک نمرود آوردند. نمرود او را گفت که آتش را سجده کن. ابراهیم گفت تمنا این که آب را سجده کنم، که آتش را فرونشاند! [نمرود] گفت که آب را سجده کن. ابراهیم گفت تمنا این که ابر را سجده کنم که آب را بیاورد! [نمرود] گفت که ابر را سجده کن. ابراهیم گفت تمنا این که باد را سجده کنم که ابرها را در آسمان پراکنده سازد. نمرود گفت که باد را سجده کن. [ابراهیم] او را گفت که اینک مرا دستوری ده تا مگر آن انسانی را سجده کنم که تاب آن باد بیاورد. [نمرود] با او گفت که سخن در میان سخن می‌آوری، آتش را سجده خواهم کرد و جز او کسی را سجده نکنم و در آتش تو را خواهم افکندن مگر خدایی که تو او را سجده کنی، آمده تو را [از عذاب آتش من] برهاند. و هاران [برادر ابراهیم] آن جا ایستاده بود. [با خود] گفت که من چه کنم؟ اگر ابراهیم به سلامت بیرون آید، خواهم گفت: من از [پیروان] ابراهیمم و اگر نمرود پیروز گردد خواهم گفت که من از[پیروان] نمرودم. و ابراهیم را در آتش افکندند و او به سلامت بیرون آمد، پس هاران را گفتند که تو از[پیروان] کدامین ایشانی؟ و او [با ایشان] گفت که با ابراهیم. [پس] او را گرفته، در آتش افکندند، در آن آتش بمرد، پیش از آن که پدرش تارح بمیرد. [ در سفر پیدایش تورات ۱۱:۲۹ از هاران نام برده شده است اما از مرگ او در آتش سخنی نرفته است.] .

روایات یهودی درباره نمرود پس از در آتش افکندن ابراهیم، دیدگاه متفاوتی دارند. برخی از توبه نمرود سخن به میان آورده‌اند.(میدراش ربی ۴۴:۱۱) و برخی سخن از جنگ نمرود و ابراهیم و کشته شدن نمرود به میان آورده‌اند.(میدراش رئو ۱۱:۲)

[ویرایش] نمرود در روایات اسلامی

در قرآن، نام نمرود نیامده‌است اما از محاجه ابراهیم با پادشاهی سخن به میان رفته‌است.(قرآن ۲:۲۵۸) در اکثر قریب به اتفاق روایات اسلامی، نام این پادشاه نمرود آمده‌است. در روایات اسلامی، همچنین نوزادکشی نمرود پیش از تولد ابراهیم و نیز سوزانیده شدن ابراهیم در آتش به فرمان نمرود آمده‌است. همچنین نمرود در روایات سنتی اسلام (نمرود الجبار) نامیده می‌شود.

[ویرایش] پاورقی

1. ↑ کتاب مقدس ترجمه جدید:«دلاوری بزرگ و معروف گشت ...و تیرانداز ماهری شد»

‎‎

[ویرایش] منابع

• عاطف الزین، سمیح، داستان پیامبران علیهم السلام در قرآن، ترجمه علی چراغی، اول، تهران: ذکر،۱۳۸۰، ISBN 964-307-163-4

• کتاب مقدس عهد عتیق و عهد جدید، ترجمه فاضل خان همدانی، ویلیام گلن،‌هنری مرتن، تهران: اساطیر، 137



متن زیر از همان قسمتهایی است که در بخش افسانه سرایی جهت گمراه کردن انسانها توضیح داده شده. درمتن زیر ماجرای ابراهیم و نمرود که بین آنها 7 نسل فاصله است و هرگز باورکردنی نیست کم بود که پای دختر نمرود هم به این افسانه باز میشود! بهتر است خود خوانده و قضاوت کنید.





كار عجیب دختر نمرود



نمرود با دخترش (رعضه) نشسته بودند و منظره آتش انداختن حضرت ابراهیم(علیه السلام) را نگاه می‌كردند.

دختر نمرود بالای بلندی ایستاد تا ماجرا را به خوبی ببیند، دید كه ابراهیم(علیه السلام) در میان آتش است اما در محوطه آتش، گلستانی ایجاد شده است.

دختر نمرود گفت: ای ابراهیم این چه حالی است كه آتش تو را نمی‌سوزاند؟

حضرت ابراهیم(علیه السلام) فرمود: زبانی كه به ذكر خداوند گویا باشد و قلبی كه معرفت خدا در او باشد آتش در او اثر ندارد.

دختر نمرود گفت: من هم مایل هستم با تو همراه باشم.

حضرت ابراهیم(علیه السلام) فرمود: بگو لا اله الا الله، ابراهیم خلیل الله و داخل آتش بشو .

دختر نمرود این جملات را گفت و پا در آتش نهاد و خود را نزد حضرت ابراهیم(علیه السلام) رساند و در حضورش ایمان آورد و به سلامت به جانب پدرش برگشت.

نمرود با دیدن این منظره تعجب كرد و در عین حال به خاطر ترس از مملكتش دختر را از راه موعظه و نصیحت نزد خود خواند ولی حرف نمرود در دختر اثر نكرد و دستور داد او را در میان آفتاب سوزان به چهار میخ بكشند.

خداوند مهربان به جبرییل فرمود: بگیر بنده مرا .

جبرییل رعضه را از آن مهلكه رهانید و نزد حضرت ابراهیم(علیه السلام) آورد.

رعضه در تمام مشقت‌ها با حضرت ابراهیم(علیه السلام) همراه بود تا آن كه حضرت او را به همسری یكی از فرزندانش درآورد و خدای تعالی فرزندانی به آنها عنایت فرمود كه همه بر مسند نبوت و پیامبری قرار گرفتند.



منبع:

خزینه الجواهر، ص663 .





Pasted from





پايان سرگذشت نمرود

این هم نوعی دیگر از افسانه سرایی در مورد نمرود و ابراهیم که خواندن آن نیز طرز تفکر روحانیون را بیشتر آشکار میکند.

نمرود هم چنان با مركب سلطنت و غرور، تاخت و تاز مي‎كرد، و به شيوه‎هاي طاغوتي خود ادامه مي‎داد، خداوند براي آخرين بار حجّت را بر او تمام كرد، تا اگر باز بر خيره سري خود ادامه دهد، با ناتوانترين موجوداتش زندگي ننگين او را پايان بخشد.

خداوند فرشته‎اي را به صورت انسان، براي نصيحت نمرود نزد او فرستاد، اين فرشته پس از ملاقات با نمرود، به او چنين گفت:

«... اينك بعد از آن همه خيره سري‎ها و آزارها و سپس سرافكندگي‎ها و شكستها، سزاوار است كه از مركب سركش غرور فرود آيي، و به خداي ابراهيم ـ عليه السلام ـ كه خداي آسمانها و زمين است ايمان بياوري، و از ظلم و ستم و شرك و استعمار،‌دست برداري، در غير اين صورت فرصت و مهلت به آخر رسيده، اگر به روش خود ادامه دهي،‌خداوند داراي سپاه‎هاي فراوان است و كافي است كه با ناتوانترين آنها تو و ارتش عظيم تو را از پاي درآورد.»

نمرود خيره سر، اين نصايح را به باد مسخره گرفت و با كمال گستاخي و پررويي گفت: «در سراسر زمين، هيچ كس مانند من داراي نيروي نظامي نيست، اگر خداي ابراهيم ـ عليه السلام ـ داراي سپاه هست، بگو فراهم كند، ما آمادة جنگيدن با آن سپاه هستيم.»

فرشته گفت: اكنون كه چنين است سپاه خود را آماده كن.

نمرود سه روز مهلت خواست و در اين سه روز آن چه توانست در يك بيابان بسيار وسيع، به مانور و آماده سازي پرداخت، و سپاهيان بي‎كران او با نعره‎هاي گوش خراش به صحنه آمدند.

آن گاه نمرود، ابراهيم را طلبيد و به او گفت: «اين لشكر من است!»

ابراهيم جواب داد: شتاب مكن، هم اكنون سپاه من نيز فرا مي‎رسند.

درحالي كه نمرود و نمروديان، سرمست كيف و غرور بودند و از روي مسخره قاه قاه مي‎خنديدند، ناگاه از طرف آسمان انبوه بي‎كراني از پشه‎ها ظاهر شدند و به جان سپاهيان نمرود افتادند (آنها آنقدر زياد بودند كه مثلاً هزار پشه روي يك انسان مي‎افتاد، و آن قدر گرسنه بودند كه گويي ماهها غذا نخورده‎اند) طولي نكشيد كه ارتش عظيم نمرود در هم شكست و به طور مفتضحانه به خاك هلاكت افتاد.

شخص نمرود در برابر حملة برق آساي پشه‎ها به سوي قصر محكم خود گريخت، وارد قصر شد و درِ آن را محكم بست، و وحشت زده به اطراف نگاه كرد. در آن جا پشه‎اي نديد، احساس آرامش كرد، با خود مي‎گفت: «نجات يافتم، آرام شدم، ديگر خبري نيست...»

در همين لحظه باز همان فرشتة ناصح، به صورت انسان نزد نمرود آمد و او را نصيحت كرد و به او گفت: «لشكر ابراهيم را ديدي! اكنون بيا و توبه كن و به خداي ابراهيم ـ عليه السلام ـ ايمان بياور تا نجات يابي!»

نمرود به نصايح مهر انگيز آن فرشتة ناصح،‌ اعتنا نكرد. تا اين كه روزي يكي از همان پشه‎ها از روزنه‎اي به سوي نمرود پريد، لب پايين و بالاي او را گزيد، لبهاي او ورم كرد، سرانجام همان پشه از راه بيني به مغز او راه يافت و همين موضوع به قدري باعث درد شديد و ناراحتي او شد، كه گماشتگان سر او را مي‎كوبيدند تا آرام گيرد، سرانجام او با آه و ناله و وضعيت بسيار نكبت باري به هلاكت رسيد و طومار زندگي ننگينش پيچيده شد[1] به تعبير قرآن:

«وَ اَرادُوا بِهِ كَيداً فَجَعَلْناهُمُ الْاَخْسَرِينَ؛ نمروديان باتزوير و نقشه‎هاي گوناگون خواستند تا ابراهيم را شكست دهند، ولي خود شكست خوردند».[2]

به گفتة پروين اعتصامي:

خواست تا لاف خداوندي زند برج و باروي خدا را بشكند

پشه‎اي را حكم فرمودم كه خيز خاكش اندر ديدة خودبين بريز

جالب اين كه: حضرت علي ـ عليه السلام ـ در ضمن پاسخ به پرسشهاي يكي از اهالي شام فرمود: «دشمنان در روز چهارشنبه ابراهيم ـ عليه السلام ـ را در ميان منجنيق نهادند و در درون آتش پرتاب نمودند، سرانجام خداوند در روز چهارشنبه، ‌پشه‎اي بر نمرود مسلّط گردانيد...»

و امام صادق ـ عليه السلام ـ فرمود: «خداوند ناتوانترين خلق خود، پشه را به سوي يكي از جبّاران خودكامه (نمرود) فرستاد، ‌آن پشه در بيني او وارد گرديد، تا به مغز او رسيد، و او را به هلاكت رسانيد، و اين يكي از حكمت‎هاي الهي است كه با ناتوانترين مخلوقاتش، قلدرترين موجودات را از پاي در مي‎آورد.[3]

و از ابن عباس روايت شده: پشه لب نمرود را گزيد، نمرود تلاش كرد تا آن را با دستش بگيرد، پشه به داخل سوراخ بيني او پريد، او تلاش كرد كه آن را از بيني خارج سازد، پشه خود را به سوي مغز او رسانيد، خداوند به وسيلة همان پشه، چهل شب او را عذاب كرد تا به هلاكت رسيد.[4]

نيز روايت شده: آن پشه نيمه فلج بود، و يك قسمت از بدنش قوّت نداشت، وقتي كه وارد مغز نمرود شد به زبان حال چنين گفت: «اي نمرود اگر مي‎تواني مرده را زنده كني، اين نيمة مردة مرا زنده كن، تا با قوّت آن قسمت از بدنم كه فلجي آن خوب شده، از بيني تو بيرون آيم، و يا اين قسمت بدنم را كه سالم است بميران تا خلاص شوي.»[5]

پی نوشت:

[1] . اقتباس از روضة الصّفا، ج 1؛ حيوة القلوب، ج 1، ص 175.

[2] . انبياء، 70.

[3] . بحار، ج 12، ص 37.

[4] . همان، ص 18.

[5] . جوامع الحكايات، ص 20.

اندیشه قم



Pasted from