search this blog

Friday, June 4, 2010

استفاده از روایات برای گمراهی



که مرحوم شیخ صدوق نقل کرده است هنگامی که خدیجه در بستر بیماری و وفات بود پیامبر اکرم(ص) در بالین او از جمله فرمود: وقتی بر هووهایت وارد شدی سلام ما را به آنان برسان. خدیجه گفت: هووهای من چه کسانی هستند ای رسول خدا! پیامبر فرمود: مریم دختر عمران، کلثم خواهر موسی و آسیه همسر فرعون. خدیجه گفت: به خیر و خوشی ای رسول خدا!
متن روایت چنین است:
«دخل رسول اللّه (ص) علی خدیجة و هی لما بها، فقال لها: بالرغم منّا ما نری بک یا خدیجة، فاذا قدمت علی ضرائرک فأقرئیهنّ السلام فقالت: من هنّ یا رسول اللّه ؟ قال(ص): مریم بنت عمران، و کلثم أخت موسی، و آسیة امرأة فرعون، قالت: بالرفاء یا رسول اللّه .»(۱۸)

کتاب اعدا د باب 26
59 و نام زن عمرام، يوكابد بود، دختر لاوي كه براي لاوي در مصر زاييده شد و او براي عمرام، هارون و موسي و خواهر ايشان مريم را زاييد.

همانطوری که ملاحظه میکنید نه مریم مادر عیسی مسیح دختر عمرام است و نه اسم خواهر موسی کلثوم است ،پس مریم خواهر موسی دختر عمرام است و این مریم همان مادر عیسی مسیح نیست. در این روایت کاتب دو قصد عمده را دنبال کرده اول اتصال خاندان محمد به انبیاء عهد عتیق و دوم موجه جلوه دادن رسالت تخیلی محمد را



در تفسیر قمی جریان بردن هاجر و اسماعیل به حجاز و سکنی گزیدن آنان در مکه، طی روایتی از امام صادق(ع) این گونه آمده است:
... خداوند به ابراهیم وحی کرد که اسماعیل و مادرش را از «بادیة الشام» بیروت بَرَد. عرض کرد: خداوندا به کجا ببرم؟ فرمود: به حرم امن من و اولین نقطه زمین که آفریده ام و آن مکه است. سپس خدا جبرئیل را با براق نازل کرد. جبرئیل، هاجر و اسماعیل و ابراهیم را با خود برداشت. ابراهیم به هر مکانی که درخت و زراعت و نخل داشت عبور می کرد از جبرئیل سؤال می نمود: اینجا؟ جبرئیل می گفت: نه برو، برو، تا به مکه رسید و او را در محل خانه کعبه گذارد. ابراهیم با ساره عهد کرده بود که پیاده نشود تا به سوی او برگردد. هنگامی که هاجر و اسماعیل پیاده شدند در آنجا درختی بود. هاجر عبایی که همراه داشت روی آن درخت انداخت و در سایه آن قرار گرفتند. موقعی که ابراهیم ایشان را رها کرد و می خواست به سوی ساره برگردد هاجر گفت: ای ابراهیم! ما را در جایی که نه مونس و نه آب و سبزه دارد می گذاری. ابراهیم گفت: خدایی که مرا دستور داده شما را در اینجا بگذارم مشکل شما را حل خواهد کرد. این را گفت و برگشت. هنگامی که به «کداء» (کوهی در سرزمین ذی طوی) رسید صورت خود را برگردانیده و عرض کرد: ربّ انّی ... خداوندا بعضی از فرزندان خود را در سرزمین بی آب و علفی نزد بیت محرم تو ساکن گردانیدم تا نماز را به پا دارند، پس دلهایی از مردم را متوجه آنها ساز و از میوه ها ایشان را روزی ده، باشد که شکرگزاری کنند.
این بگفت و رفت و هاجر در آنجا ماند. چون روز بالا آمد اسماعیل تشنه شد. هاجر در محل سعی برخاست و از کوه صفا بالا رفت و سرابی در وادی به چشم او خورد؛ گمان کرد آب است. پایین آمد و به دنبال آن شتافت. وقتی به مروه رسید اسماعیل از نظرش پنهان شد و برگشت تا به صفا رسید. دوباره نگاه کرد و همان منظره را دید؛ شتابان حرکت کرد. هفت مرتبه این عمل را تکرار کرد. در مرتبه هفتم نگاه به اسماعیل کرد و دید آب از زیر پاهایش ظاهر شده، برگشت و شنها را در اطراف آن جمع کرد و چون آب جریان داشت آن را از آب پر کرد و لذا زمزم نامیده شد. (چون زم به معنی پر کردن است) در این موقع قبیله «جرهم» در «ذی المجاز» و «عرفات» که در نزدیکی آنجاست فرود آمده بودند. موقعی که آب در سرزمین مکه ظاهر شد پرندگان و وحوش در اطراف آن جمع شدند. «جرهم» که این منظره را دیدند به آنجا آمدند و مشاهده کردند زن و کودکی در آنجا فرود آمده و در سایه درختی قرار گرفته اند و آب هم برای آنها ظاهر شده است. به هاجر گفتند: تو کیستی و جریان تو و این کودک چیست؟ گفت: من مادر فرزند ابراهیم خلیل الرحمن هستم و این کودک فرزند او است. خدا به او دستور داد و ما را به اینجا آورد. گفتند: اجازه می دهی در نزدیکی شما باشیم؟ گفت: باشد تا ابراهیم بیاید. چون ابراهیم روز سوم برای دیدار آنها آمد هاجر عرض کرد: ای خلیل اللّه ! در اینجا طایفه ای از جرهم هستند تقاضا دارند اجازه دهی در نزدیکی ما زندگی کنند. آیا به آنها اجازه می دهی چنین کنند؟ ابراهیم گفت: آری. هاجر به آنها اذن داد تا به نزدیکی آنها منتقل شوند و خیمه ها بر پا کنند. سپس هاجر و اسماعیل با آنها مأنوس شدند. چون ابراهیم برای سومین بار آنها را دیدار کرد دید افراد زیادی در اطراف آنها جمعند، بسیار خوشحال شد. هنگامی که اسماعیل به راه افتاد هر یک از افراد قبیله یک یا دو گوسفند به او بخشیدند. اسماعیل و هاجر با آنها روزگار می گذراندند. هنگامی که اسماعیل به سن مردانگی رسید، خداوند به ابراهیم دستور داد که خانه کعبه را بنا کند. تا آنجا که امام صادق(ع) می فرماید:
در این موقع ابراهیم نمی دانست کعبه را در کدام محل بنا کند. خدا جبرئیل را فرستاد و محل آن را خط کشید ... ابراهیم مشغول ساختن کعبه بود و اسماعیل از ذی طوی، سنگ می آورد ... پس از ساختن کعبه به دست ابراهیم و اسماعیل، هاجر عبایی که با خود داشتند و در سایه آن زندگی می کردند بر در کعبه آویزان کرد ...»(22)

22 ـ المیزان، ج1، ص288. ترجمه المیزان؛ ج2، صص109ـ 111.

در این روایت هم کاتب اولا خواسته با بیان کردن اینکه ابراهیم یک دوره از عمر خود را با هاجر و اسماعیل زندگی کرده وبا در میان کشیدن پای فرشته خداوند جبرئیل سعی میکند که این روایت را سفارشی تر هم بکند ، همانند روایاتی که در مورد خنوخ آمده که در بخش زندگی خنوخ آنرا خواهید خواند.با زرنگی اصراردارد در همین دوران هم بوده که ابراهیم و اسماعیل خانه کعبه را بنا کرده اند و مردم نسلهای آینده را هم تشویق به زیارت و طواف این خانه کرده اند. در حالی که ابراهیم از زمانی که هاجر و اسماعیل را از خانه اش بیرون کرد هرگز و هرگز با آنها زندگی یا حتی تماسی که منجربه ایجاد این ماجرا بشود نداشته طبق آنچه در کتاب مقدس مکتوب است. و این موضوع را در بخش زندگی ابراهیم خواهید خواند.

اگر به نقشه اطلس مراجعه کنید خواهید دید که محل زندگی ابراهیم در آن زمان جایی در بین کشورهای اردن و سوریه و فلسطین فعلی میباشد که به کنعان معروف بود. من با نرم افزار اطلس این فاصله را روی نقشه محاسبه کردم با محاسبه یک خط مستقیم روی نقشه این فاصله 1300 کیلومتر است که اگر از راههای زمینی در نظر بگیریم حدود دو هزارکیلومتر میشود و حدود 1000 کیلومتر آن را صحراهای بی آب و علف و گرم تشکیل میداده. حال سوال این است که چگونه یک مرد 100 ساله یعنی ابراهیم با ساره عهد میبندد که پیاده نشود تا سوی او برگردد و این مسیر دوهزار کیلومتری را با این سن طی میکند و بعد برمیگردد ؟ و مجددا 3 روز بعد باز همین مسیر را طی میکند تا به آنها سر بزند ؟ شاید کاتب هنگام نوشتن، این مسائل را در نظر نگرفته و تصور کرده که در مورد فاصله بین مثلا تهران تا کرج دارد مینویسد !




اما در مورد ساختن خانه خدا که در واقع یک کپی و یک تقلید از ساختن معبدی است که سلیمان نبی بنا کرد. آیات زیر را خداوند به اشعیا نبی فرموده



اشعيا باب 66
1 خداوند چنين مي گويد: آسمانها كرسي من و زمين پاي انداز من است، پس خانه اي كه براي من بنا مي كنيد كجا است؟ و مكان آرام من كجا؟
و سلیمان بعد از ساختن معبد برای خداوند اینچنین میگوید.


اول پادشاهان باب 8
27 «اما آيا خدا في الحقيقة بر زمين ساكن خواهد شد؟ اينك فلك و فلك الافلاك تو را گنجايش ندارد تا چه رسد به اين خانه اي كه من بنا كرده ام.
و ابراهیم به ایمان به این حقیقت واقف بود.
ساره مالک زیبایی و ثروت
ساره که از زیباترین زنان و مانند حوریه ای از حوریان بهشتی بود، از زنان ثروتمند به شمار می رفت و زراعت و دامهای بسیاری داشت. زیبایی ساره تا آنجاست که گفته اند خداوند ده نعمت را به زن داد. از آن جمله زیبایی و جمال را به ساره داد.(2) علاوه بر این، اموال زیادی بویژه دام و زراعت داشت که همه را در اختیار همسرش ابراهیم(ع) گذارد و ابراهیم(ع) با رسیدگی به این اموال و دامها بود که وضعیت زندگی اش به مرتبه ای رسید که هیچ کس در منطقه «کوثی» که محل زندگی او بود به پایه وی نمی رسید. در روایتی از امام صادق(ع)، از جمله آمده است:
«و کانت سارة صاحبة ماشیة کثیرة و أرض واسعة و حال حسنة و کانت قد ملّکت ابراهیم(ع) جمیع ما کانت تملکه فقام فیه و أصلحه و کثرت الماشیة و الزرع حتی لم یکن بأرض «کوثی ریا»(3) رجل أحسن حالاً منه.»(4)
ساره دارای گوسفندانی زیاد و زمینی گسترده و وضعیتی نیک بود و همه دارایی خویش را در اختیار ابراهیم(ع) در آورده بود و ابراهیم نیز به رتق و فتق و اداره آنها پرداخت و گوسفندان زیاد شد و زراعت گسترش یافت تا آنجا که در سرزمین «کوثی ریا» مردی با وضعیتی بهتر از او وجود نداشت.
با این همه آنچه ساره به دنبال آن بود جوانی چون ابراهیم(ع) بود که هر چند انسان یتیمی است که از اموال و امکانات دنیا چیزی در خور ندارد اما فضایل و ارزشهای انسانی او است که ساره را به سوی خود جذب می کند و پس از ازدواج نیز باعث می شود همه دارایی خود را در اختیار او قرار دهد. فتوت و جوانمردی ابراهیم(ع) چیزی نبود که بر دیگران پوشیده باشد. بت پرستان در مواجهه با جریان شکسته شدن بتها با همین وصف به ابراهیم(ع) اشاره می کنند:
«مَنْ فَعَلَ هذا بآلهتنا اِنَّه لمن الظالمین، قالُوا سَمِعنا فتیً یَذْکُرُهُمْ یُقالُ لَهُ ابراهیمُ».(5)

نخستین زنی که ایمان آورد
کسی چون ساره که در آن محیط شرک و کفر تنها چیزی که برای او جاذبه دارد ارزشها و فضایل انسانی و توحیدی است طبیعی می باشد که علی رغم دشواریهای زیاد به همراه برادرش لوط نخستین افرادی بودند که به ابراهیم گرویدند. او را نخستین زنی شمرده اند که به ابراهیم(ع) ایمان آورد و لوط را نخستین مرد گرونده دانسته اند.(7)

تربیت کودکان شیعیان
ابراهیم(ع) شیخ الانبیاء و پیامبر بزرگ دعوت به یکتاپرستی است و همسرش ساره همسنگر وی در این دعوت است. از همین جایگاه است که سرپرستی و تربیت فرزندان شیعیان و کودکان مؤمنان در عالم برزخ به آن دو سپرده می شوند تا به آنها رسیدگی کنند و تحت تربیت خویش قرار داده و بعدا به پدر و مادر آنها تحویل دهند. این مطلب را شیخ صدوق در روایتی با سندی صحیح از امام صادق(ع) نقل می کند:
انّ اللّه تبارک و تعالی کفّل ابراهیم و سارة أطفال المؤمنین یغذوانهم بشجرة فی الجنّة لها أخلاف(13) کاخلاف البقر فی قصر من درّة، فاذا کان یوم القیامة ألبسوا و طُیّبوا و أهدوا الی آبائهم، فهم ملوک فی الجنّة مع آبائهم و هو قول اللّه عزّ و جلّ: «و الذین آمنوا و اتّبعتهم ذریّتهم بایمان ألحقنا بهم ذرّیتهم(14)».(15)
خدای تبارک و تعالی ابراهیم و ساره را عهده دار نگهداری کودکان شیعیان کرده است و آن دو، این کودکان را [در عالم برزخ] در قصری از درّ با درختی از بهشت غذا می دهند که دارای پستانکهایی چون پستانهای گاو می باشد. وقتی روز قیامت شد به این کودکان لباس پوشانده می شود و خوشبو می شوند و به پدران و مادرانشان هدیه می گردند و آنان به همراه پدران و مادرانشان شاهان بهشتند و این همان گفته خداوند عز و جل است که فرمود،: و کسانی که گرویده و فرزندانشان آنها را در ایمان
پیروی کرده اند فرزندانشان را به آنان ملحق خواهیم کرد.»
و یا چنان که موسی بن جعفر(ع) به نقل از پدران خویش، از پیامبر(ص) می فرماید: «لا تزوّجوا الحسناء الجمیلة العاقرة فانّی أباهی بکم الامم یوم القیامة، أ و ما علمت أنّ الوِلْدانَ تحت عرش الرحمن یستغفرون لآبائهم، یحضّنهم ابراهیم و تربّیهم سارة علیهماالسلام فی جبل من مسک و عنبر و زعفران؟»(16)
«با زن خوش صورت زیبای نازا ازدواج نکنید چرا که من در روز قیامت به کثرت شما بر سایر امتها مباهات می کنم. آیا نمی دانی که کودکان در زیر عرش الهی برای پدر و مادر خویش درخواست مغفرت می کنند. ابراهیم آنان را در کوهی از مشک و عنبر و زعفران نگهداری نموده و ساره تربیت می کند؟»
یعنی همان مقامی که در این خصوص، در روایت دیگری از امام صادق(ع) برای حضرت فاطمه(س) ذکر شده است:
«اذا مات طفل من أطفال المؤمنین نادی مناد فی ملکوت السماوات و الارض: ألا انّ فلان بن فلان قد مات، فان کان مات والداه أو أحدهما أو بعض اهل بیته من المؤمنین دفع الیه یغذوه، و الاّ دفع الی فاطمة علیهاالسلام تغذوه حتّی یقدم أبواه أو أحدهما أو بعض أهل بیته فتدفعه الیه.»(17)

2 ـ بحارالانوار، ج43، ص34.
3 ـ نام محل تولد ابراهیم(ع).
4 ـ کافی، ج8، ص370.
5 ـ انبیاء، آیه 59 ـ 60.
7 ـ الانبیاء، عبدالصاحب العاملی، ص129.
13 ـ جمع خِلْف به معنای سرپستان.
14 ـ طور، آیه 21.
15 ـ من لا یحضره الفقیه، ج3، ص490، و نیز: بحارالانوار، ج5، ص293.
16 ـ بحارالانوار، ج5، ص293.
17 ـ من لا یحضره الفقیه، ج3، ص490، و نیز: بحارالانوار، ج5، ص293.

در این روایات علاوه بر استفاده از روایت برای گمراهی از تشابهات هم نیز بهره برده اند. سعی شده که زندگی ابراهیم را شبیه به زندگی محمد بسازند به عنوان مثال ساره ثروتش را در اختیار ابراهیم قرار میدهد که در راه توحید وپیشبرد کاریکتا پرستی صرف کند و اینکه ساره اولین زنی بود که به آئین ابراهیم ایمان آورد و لوط هم اولین مردی بود که به ابراهیم ایمان آورد!
در این قسمت به روایتی از موسی ابن جعفر اشاره شده که از محمد میفرماید با زنان زیبا رو نازا ازدواج نکنید! نکته اول در این روایت این است که قبل از ازدواج با چنین زنان زیبایی از کجا شخص باید تشخیص دهد که طرف مقابل زنی نازا است ؟ اگر منظور این است که بعد از ازدواج وقتی دیدی همسرت بچه دار نشد او را طلاق بده و زنی دیگر بگیر که این یکنوع تست کردن خانمهای باکره است . پس تکلیف این زنان که از شوهرانشان جدا میشوند چه میشود؟ نکته دوم این است که در ابتدای این روایات به ساره اشاره میکند که زیبا ولی نازا بود البته طبیعتا بعد از ازدواج با ابراهیم نازایی ساره اشکار شده است. نکته سوم این است که آیا خداوند طی نقشه ای که داشت به ساره در سن 90 سالگی اسحاق را نداد؟ پس نقش ایمان در آئین محمد چه میشود و انسانها در این آئین به چه ایمان دارند؟ تنها هدف ایجاد فرزندان زیاد است که محمد به کثرت آنها مباهات کند. دست آخر هم کاردر روایات اسلامی که نه سندی برای آن میتوان قائل شد و هم اینکه اصل افرادی که از آنها روایت نقل میکنند زیر سوال هستند و ابتدا باید حقانیت خود را مبنی بر اینکه بنیانگذار این آئین از طرف خداوند فرستاده شده است یا نه به اثبات برسانند بعدا روایت بسازند،کار ابراهیم این مرد بزرگ ایمان در تاریخ بشریت این شده که مهد کودکی با همسرش ساره افتتاح کند و از فرزندان کسانی که ایمانشان طبق کلام خداوند مجهول است نگهدای کنند تا روز داوری بچه ها را تحول والدینشان بدهند ! واقعا جالب و گستاخانه است.

No comments:

Post a Comment