search this blog

Friday, June 4, 2010

اشتباهات فاحش قرآن


انجیل متی باب 7 عیسی چنین میگوید:
3 و چون است كه خس را در چشم برادر خود مي بيني و چوبي را كه در چشم خود داري نمي يابي؟ 4 يا چگونه به برادر خود مي گويي "اجازت ده تا خس را از چشمت بيرون كنم" و اينك چوب در چشم تو است؟ 5 اي رياكار، اوّل چوب را از چشم خود بيرون كن، آنگاه نيك خواهي ديد تا خس را از چشم برادرت بيرون كني!

مقدمه ای که در ابتدای این بخش آوردم کلام عیسی مسیح است اوهرگز دروغی بر زبانش جاری نشد و از این جهت آیه را نوشتم تا نگارندگان قرآن و اشخاص ناآگاه از متن این کتاب که در نقشه خداوند هرگز جایی نداشته و ندارد و ایمان دیگران را زیر سوال میبرند و خود را آخرین آیین آسمانی و البته کاملترین آن هم میدانند نوشتم. اگر ازاین افراد سوال شود که آیا تا به حال تورات و انجیل را خوانده اید ؟ خواهند گفت که این کتب تحریف شده! بدون اینکه بتوانند دلیل قانع کننده ای حتی برای خودشان بیاورند این را میگویند. وخواندن قرآن خودشان هم بصورت فال حافظ خواندن است یا با این دلیل که شنیدن قرآن صواب دارد اگر از رادیو و تلویزیون یا هنگام عزادای به قرائت عربی آن گوش میدهند بدون اینگه حتی معنی آنچه را که میشنوند بدانند. و هرگز در تمام طول عمر خود حتی یک بار ترجمه فارسی قرآن را هم نخوانده اند تا بدانند در کتابی که اینگونه متعصبانه و نا آگاهانه از آن دفاع میکنند چه نوشته . آیه بالا از خداوند است که تمام انسانها را دعوت میکند که ابتدا عیب بزرگ خود را ببینند بعدا راجع عیب دیگران قضاوت کنند.
آیاتی که در زیر ازترجمه فارسی قرآن برایتان استخراج کرده ام، تنها در پاسخ آنها من آیاتی از کتاب مقدس آورده ام و یک سوال بزرگ بوجود میاید که آیا خداوند گذشته خودش را فراموش کرده ؟ آیا کارهای عظیمی که با قوم خودش کرده را فراموش کرده ؟ گویی در کتاب قرآن این خداوند خداوند دیگری است که از گذشته خود چیز زیادی را بیاد ندارد یا اینگه نگارنده شرح کارهای خداوند را بصورت سینه به سینه شنیده که معمولا در اینگونه از انتقال اطلاعات موضوعات آنقدر دستخوش تغییر میشوند که دیگر به هیچ وجه شبیهه اصل واقعه نیستند. من به یقین رسیدم که نظریه دوم صحیح است، زیرا خداوندی که من میشناسم هرگز فراموش نمی کند که میکروسکوپی ترین جاندار این هستی باید چگونه زندگی کند ! زیرا او خداوند نظم است و اگر غیر از این بود جهان هستی نمی توانست به بقاء خود ادامه دهد.

در سوره هود آیات 42 - 46 به یکی از پسران نوح اشاره میکند که با نوح سوار بر کشتی نشد و غرق شد ! و جالب آنکه نام پسران نوح را هم نمی گوید. افرادی که به لحاظ تاریخی بسیار مهم میباشند زیرا نسل انسانها بعد از طوفان نوح از آنها بوجود آمد. و نام پسری را که غرق شد را هم ذکر نمی کند!

سوره هود
و آن [كشتى] ايشان را در ميان موجى كوه‏آسا مى‏برد و نوح پسرش را كه در كنارى بود بانگ درداد اى پسرك من با ما سوار شو و با كافران مباش (42)
گفت به زودى به كوهى پناه مى‏جويم كه مرا از آب در امان نگاه مى‏دارد گفت امروز در برابر فرمان خدا هيچ نگاهدارنده‏اى نيست مگر كسى كه [خدا بر او] رحم كند و موج ميان آن دو حايل شد و [پسر] از غرق‏شدگان گرديد (43)
و گفته شد اى زمين آب خود را فرو بر و اى آسمان [از باران] خوددارى كن و آب فرو كاست و فرمان گزارده شده و [كشتى] بر جودى قرار گرفت و گفته شد مرگ بر قوم ستمكار (44)
و نوح پروردگار خود را آواز داد و گفت پروردگارا پسرم از كسان من است و قطعا وعده تو راست است و تو بهترين داورانى (45)
فرمود اى نوح او در حقيقت از كسان تو نيست او [داراى] كردارى ناشايسته است پس چيزى را كه بدان علم ندارى از من مخواه من به تو اندرز مى‏دهم كه مبادا از نادانان باشى (46)

و حال آنکه در کتاب پیدایش مکتوب است که نوح سه پسر داشت که هر سه نفر آنها با پدرشان سوار بر کشتی شدند و نسلهای بعدی این سه پسر را هم نام میبرد .

پیدایش باب 5
32 و نوح پانصد ساله بود، پس نوح سام و حام و يافث را آورد.
پیدایش باب 7
1 و خداوند به نوح گفت: «تو و تمامي اهل خانه‌ات به كشتي درآييد، زيرا تو را در اين عصر به حضور خود عادل ديدم.

13 در همان روز نوح و پسرانش، سام و حام و يافث، و زوجه نوح و سه زوجه پسرانش، با ايشان داخل كشتى شدند.

پیدایش باب 8
15 آنگاه خدا نوح را مخاطب ساخته، گفت: 16 «از كشتي بيرون شو، تو و زوجه‌ات و پسرانت و ازواج پسرانت با تو. 17 و همه حيواناتى را كه نزد خود دارى، هر ذى جسدى را از پرندگان و بهايم و كل حشرات خزنده بر زمين، با خود بيرون آور، تا بر زمين منتشر شده، در جهان بارور و كثير شوند.» 18 پس نوح و پسران او و زنش و زنان پسرانش، با وى بيرون آمدند.

پيدايش باب 10
1 اين است پيدايش پسران نوح، سام و حام و يافث. و از ايشان بعد از طوفان پسران متولد شدند. 2 پسران يافث: جومَر و ماجوج و ماداى و ياوان و توبال و ماشَك و تيراس. 3 و پسران جومر: اَشكناز و رِيفات و توجَرْمَه. 4 و پسران ياوان: اَلِيشَه وتَرشيش وكَتيم و دودانيم. 5 از اينان جزاير امّت‌ها منشعب شدند در اراضى خود، هر يكى موافق زبان و قبيله‌اش در امّت‌هاى خويش. 6 و پسران حام: كوش و مِصرايم و فوط و كنعان. 7 و پسران كوش: سِبا و حَويله و سَبْتَه و رَعْمَه و سَبْتِكا. و پسران رَعْمَه: شِبا و دَدان. 8 و كوش نِمْرُود را آورد. او به جبار شدن در جهان شروع كرد. 9 وى در حضور خداوند صيادى جبار بود. از اين جهت مى گويند: «مئل نَمْرُود، صياد جبار در حضور خداوند.» 10 و ابتداى مملكت وى، بابل بود و اَرَك و اَكَدّ و كَلْنَه در زمين شِنعار. 11 از آن زمين آشور بيرون رفت، و نينوا و رَحوبوت عير، وكالَح را بنا نهاد، 12 و ريسَن را در ميان نينوا و كالَح. و آن شهرى بزرگ بود. 13 و مِصرايم لُوديم و عَناميم و لَهابيم ونَفتوحيم را آورد. 14 و فَتروسيم و كَسلوحيم را كه از ايشان فِلسطينيان پديد آمدند وكَفتوريم را. 15 وكنعان، صيدون، نخست زاده خود، وحَتّ را آورد. 16 و يبوسيان و اَموريان و جِرجاشيان را 17 و حِوّيان و عَرْقيان و سينيان را 18 و اَرواديان و صَماريان و حَماتيان را. و بعد از آن، قبايل كنعانيان منشعب شدند. 19 و سرحد كنعانيان از صيدون به سمت جرار تا غَزَه بود، و به سمت سُدُوم و عَمُورَه و اَدْمَه و صَبُوئيم تا به لاشَع. 20 اينانند پسران حام برحسب قبايل و زبانهاى ايشان، در اراضى و امّت‌هاى خود. 21 و از سام كه پدر جميع بنى‌عابَر و برادر يافَث بزرگ بود، از او نيز اولاد متولد شد. 22 پسران سام: عيلام و آشور و ارْفَكْشاد و لُود و اَرام. 23 و پسران اَرام: عُوص و حُول و جاتِر و ماش. 24 و اَرَفكشاد، شالِح را آورد، و شالِح، عابر را آورد. 25 و عابر را دو پسر متولد شد. يكى را فالِج نام بود، زيراكه در ايام وى زمين منقسم شد. و نام برادرش يُقْطان. 26 و يُقْطان، المُوداد و شالف و حَضَرموت و يارح را آورد، 27 و هَدُورام و اُوْزال و دِقْلَه را، 28 و عُوبال و ابيمائيل و شِبا را، 29 واَوْفير و حَوِيلَه و يُوباب را. اين همه پسران يُقْطان بودند. 30 و مسكن ايشان از ميشا بود به سمت سَفارَه، كه كوهى از كوههاى شرقى است. 31 اينانند پسران سام برحسب قبايل و زبانهاى ايشان، در اراضى خود برحسب امّت‌هاى خويش. 32 اينانند قبايل پسران نوح، برحسب پيدايش ايشان در امّت‌هاى خود كه از ايشان امّت‌هاى جهان، بعد از طوفان منشعب شدند.
از این گذشته در کتاب اول تواریخ در کتاب عهد عتیق 10 باب این کتاب فقط نسب نامه است از آدم تا داود پادشاه که میتوانید خاندان هر سه فرزند نوح را در کتاب اول تواریخ از باب 1 تا باب 10 از کتاب مقدس دنبال کنید.
در این مورد چه جوابی وجود دارد؟ آیا خداوند فراموش کرده که هر سه پسر نوح را نجات داده بود ؟ حاشا از خداوند که این واقعه بزرگ را فراموش کرده باشد. خوشحال میشوم که نظر شما یا خوانندگان دیگر را بدانم ؟

در مورد ازدواج موسی هم این داستان را میخوانیم !
سوره القصص
و چون به آب مدين رسيد گروهى از مردم را بر آن يافت كه [دامهاى خود را ] آب مى‏دادند و پشت‏سرشان دو زن را يافت كه [گوسفندان خود را] دور مى‏كردند [موسى] گفت منظورتان [از اين كار] چيست گفتند [ما به گوسفندان خود] آب نمى‏دهيم تا شبانان [همگى گوسفندانشان را] برگردانند و پدر ما پيرى سالخورده است (23)
پس براى آن دو [گوسفندان را] آب داد آنگاه به سوى سايه برگشت و گفت پروردگارا من به هر خيرى كه سويم بفرستى سخت نيازمندم (24)
پس يكى از آن دو زن در حالى كه به آزرم گام بر مى‏داشت نزد وى آمد [و] گفت پدرم تو را مى‏طلبد تا تو را به پاداش آب‏دادن [گوسفندان] براى ما مزد دهد و چون [موسى] نزد او آمد و سرگذشت [خود] را بر او حكايت كرد [وى] گفت مترس كه از گروه ستمگران نجات يافتى (25)
يكى از آن دو [دختر] گفت اى پدر او را استخدام كن چرا كه بهترين كسى است كه استخدام مى‏كنى هم نيرومند [و هم] در خور اعتماد است (26)
[شعيب] گفت من مى‏خواهم يكى از اين دو دختر خود را [كه مشاهده مى‏كنى] به نكاح تو در آورم به اين [شرط] كه هشت‏سال براى من كار كنى و اگر ده سال را تمام گردانى اختيار با تو است و نمى‏خواهم بر تو سخت گيرم و مرا ان شاء الله از درستكاران خواهى يافت (27)
[موسى] گفت اين [قرار داد] ميان من و تو باشد كه هر يك از دو مدت را به انجام رسانيدم بر من تعدى [روا] نباشد و خدا بر آنچه مى‏گوييم وكيل است (28)
و چون موسى آن مدت را به پايان رسانيد و همسرش را [همراه] برد آتشى را از دور در كنار طور مشاهده كرد به خانواده خود گفت [اينجا] بمانيد كه من آتشى از دور ديدم شايد خبرى از آن يا شعله‏اى آتش برايتان بياورم باشد كه خود را گرم كنيد (29)
پس چون به آن [آتش] رسيد از جانب راست وادى در آن جايگاه مبارك از آن درخت ندا آمد كه اى موسى منم من خداوند پروردگار جهانيان (30)
و [فرمود] عصاى خود را بيفكن پس چون ديد آن مثل مارى مى‏جنبد پشت كرد و برنگشت اى موسى پيش آى و مترس كه تو در امانى (31)

واقعا از خداوند بعید است که مسائل تاریخی که در کتاب مقدس ثبت گردیده است را اینگونه بیان کند و جالب اینکه نام همسر موسی را هم ذکر نکند که همسر این مرد مهم خداوند چه بوده ! و نام پدر همسر موسی را هم رعوئیل به ( شعیب ) تغییر نام داده حال شرح ماجرا را در کتاب مقدس میخوانیم ولی نه مجهول بلکه خیلی واضح و دقیق بعد خواهیم دید که کاتب، وقایع تاریخی را چگونه پس و پیش نوشته.و سرگذشت یعقوب فرزند اسحاق را با تغییر ناشیانه برای موسی مینویسد.

خروج باب 2
و كاهن مديان را هفت دختر بود كه آمدند و آب كشيده، آبخورها را پر كردند، تا گله پدر خويش را سيراب كنند. 17 و شبانان نزديك آمدند، تا ايشان را دوركنند. آنگاه موسي برخاسته، ايشان را مدد كرد، و گله ايشان را سيراب نمود. 18 و چون نزد پدر خود رعوئيل آمدند، او گفت: «چگونه امروز بدين زودي برگشتيد؟» 19 گفتند: «شخصي مصري ما را از دست شبانان رهائي داد، و آب نيز براي ما كشيده، گله را سيراب نمود.» 20 پس به دختران خود گفت: «اوكجاست؟ چرا آن مرد را ترك كرديد؟ وي را بخوانيد تا نان خورَد.» 21 و موسي راضي شد كه با آن مرد ساكن شود، و او دختر خود، صفوره را به موسي داد. 22 و آن زن پسري زاييد، و (موسي) او را جِرشون نام نهاد، چه گفت: «در زمين بيگانه نزيل شدم.» 23 و واقع شد بعد از ايام بسيار كه پادشاه مصر بمرد، و بني اسرائيل به سبب بندگي آه كشيده، استغاثه كردند، و ناله ايشان به سبب بندگي نزد خدا برآمد.

همانگونه که خواندید از شرط کردن برای ازدواج موسی و صفوره خبری نبود ! و پدر زن موسی هم 7 دختر داشت !اما شخص دیگری در کتاب مقدس به این ترتیب ازدواج کرده بود که نام این شخص یعقوب فرزند اسحاق و نوه ابراهیم بود که خیلی قبل از موسی زندگی میکرده. و پدر زن او 2 دختر داشت که این واقعه تاریخی را در پیدایش باب 29 خواهیم یافت....!

پیدایش باب 29
13 و واقع شد كه چون لابان، خبر خواهرزاده خود، يعقوب را شنيد، به استقبال وي شتافت، و او را در بغل گرفته، بوسيد و به خانه خود آورد، و او لابان را از همه اين امور آگاهانيد. 14 لابان وي را گفت: «في‌الحقيقة تو استخوان و گوشت من هستي.» و نزد وي مدت يك ماه توقف نمود. 15 پس لابان، به يعقوب گفت: «آيا چون برادر من هستي، مرا بايد مفت خدمت كني؟ به من بگو كه اجرت تو چه خواهد بود؟» 16 و لابان را دو دختر بود، كه نام بزرگتر، ليه و اسم كوچكتر، راحيل بود. 17 و چشمان ليه ضعيف بود، و اما راحيل، خوب صورت و خوش منظر بود. 18 ويعقوب عاشق راحيل بود و گفت: «براي دختر كوچكت راحيل، هفت سال تو را خدمت ميكنم.» 19 لابان گفت: «او را به تو بدهم، بهتر است از آنكه به ديگري بدهم. نزد من بمان.» 20 پس يعقوب براي راحيل هفت سال خدمت كرد. و بسبب محبتي كه به وي داشت، در نظرش روزي چند نمود. 21 و يعقوب به لابان گفت: «زوجه‌ام را به من بسپار، كه روزهايم سپري شد، تا به وي درآيم.» 22 پس لابان، همه مردمان آنجا را دعوت كرده، ضيافتي برپا نمود. 23 و واقع شد كه هنگام شام، دختر خود، ليه را برداشته، او را نزد وي آورد، و او به وي درآمد. 24 و لابان كنيز خود زلفه را، به دختر خود ليه، به كنيزي داد. 25 صبحگاهان ديد، كه اينك ليه است! پس به لابان گفت: «اين چيست كه به من كردي؟ مگر براي راحيل نزد تو خدمت نكردم؟ چرا مرا فريب دادي؟» 26 لابان گفت: «در ولايت ما چنين نمي‌كنند كه كوچكتر را قبل از بزرگتر بدهند. 27 هفته اين را تمام كن و او را نيز به تو مي‌دهيم، براي هفت سال ديگركه خدمتم بكني.» 28 پس يعقوب چنين كرد، و هفته او را تمام كرد، و دختر خود، راحيل را به زني بدو داد.

فکر میکنید برای این اشتباه فاحش چه توضیحی میتوان پیدا کرد ؟ آیا خداوند دچار فراموشی شده یا کاتب داستانهای شنیده شده را اشتباهی نوشته؟ خلاصه عرب بودن و بی سواد بودن هم گاهی کار دست آدم میدهد.

سوره التحریم :
و مريم دخت عمران را همان كسى كه خود را پاكدامن نگاه داشت و در او از روح خود دميديم و سخنان پروردگار خود و كتابهاى او را تصديق كرد و از فرمانبرداران بود (12)
سوره مریم :
پس [مريم] در حالى كه او را در آغوش گرفته بود به نزد قومش آورد گفتند اى مريم به راستى كار بسيار ناپسندى مرتكب شده‏اى (27)
اى خواهر هارون پدرت مرد بدى نبود و مادرت [نيز] بدكاره نبود (28)
[مريم] به سوى [عيسى] اشاره كرد گفتند چگونه با كسى كه در گهواره [و] كودك است‏سخن بگوييم (29)
[كودك] گفت منم بنده خدا به من كتاب داده و مرا پيامبر قرار داده است (30)
و هر جا كه باشم مرا با بركت‏ساخته و تا زنده‏ام به نماز و زكات سفارش كرده است (31)
و مرا نسبت به مادرم نيكوكار كرده و زورگو و نافرمانم نگردانيده است (32)
و درود بر من روزى كه زاده شدم و روزى كه مى‏ميرم و روزى كه زنده برانگيخته مى‏شوم (33)
اين است [ماجراى] عيسى پسر مريم [همان] گفتار درستى كه در آن شك مى‏كنند (34)

چند نکته بسیار جالب و سوال بر انگیز در این آیه 12 التحریم و آیه 28 سوره مریم وجود دارد. که در مورد آنها میگویم و امیدوارم پاسخی منطقی بتوان برای آنها پیدا کرد.

1-مریم مادر عیسی که برادری به نام هارون نداشت ؟ ظاهرا کاتب این مریم را با مریم که خواهر موسی و هارون بود اشتباه گرفته !

اعداد باب 26
59 و نام زن عمرام، يوكابد بود، دختر لاوي كه براي لاوي در مصر زاييده شد و او براي عمرام، هارون و موسي و خواهر ايشان مريم را زاييد.

2-به اعتقاد شما و گفته قرآن که مسیح کشته نشده و به آسمان رفته . ممکن است آیه 33 را توضیح دهید که عیسی مسیح قرار است در چه زمانی رحلت کند که دوباره زنده بر انگیخته شود ؟
3-همانطوری که همه جهانیان میدانند عیسی مسیح بقدری معجزه انجام داد که اگر هم در کودکی سخنی گفته باشد خیلی عجیب و غریب نیست کما اینکه اگر لازم به این کار بود حتما هم چنین میکرد. ولی نمی دانم که این داستان را از کدام قسمت انجیل نقل کرده اید که کسی تا به حال نخوانده و ندیده ؟ و در آن سن چه کسی به او کتاب آسمانی داده بوده که از قول او گفته میشود حال آنکه میدانیم که عیسی مسیح خود کلام خدا بود و احتیاجی به هیچ کتابی از جانب خداوند نداشت و باز میدانیم که او هرگز کتابی ننوشت . پس داشتن کتاب برای وجودی که کلمه خدا بود را چگونه باید توضیح داد ؟

سوره النبیا- سوره العنکبوت - سوره الصافات
داستان شکستن بت بدست ابراهیم و شخصی به نام نمرود و ماجرای در آتش انداختن ابراهیم که از زمان کودکی در کتب دینی هم همه خوانده اند.هرگز این مطالب در کتاب مقدس وجود ندارد و برای ابراهیم چنین حوادثی اساسا اتفاق نیفتاده و منشا این قصه ها کجا میباشد والله بنده هم نمی دانم .در مورد نمرود تنها در پیدایش باب 10 آیات 8 تا 12 این را میخوانیم. يكي‌ از فرزندان‌ كوش‌، شخصي‌ بود به‌ نام‌ نمروُد كه‌ در دنيا، دلاوري‌ بزرگ‌ و معروف‌ گشت‌. 9 او با قدرتي‌ كه‌ خداوند به‌ وي‌ داده‌ بود، تيرانداز ماهري‌ شد؛ از اين‌ جهت‌، وقتي‌ مي‌خواهند از مهارتِ تيراندازيِ كسي‌ تعريف‌ كنند، مي‌گويند: "خداوند تو را در تيراندازي‌ مانند نمرود گرداند." 10 قلمرو فرمانروايي‌ او ابتدا شامل‌ بابل‌، ارك‌، اكدوكلنه‌ در سرزمين‌ شنعار بود. 11و12 ولي‌ بعد كشور آشور را نيز به‌ قلمرو خود در آورد و نينوا، رحوبوت‌ عير، كالح‌ وريسن‌ را (واقع‌ در بين‌ نينوا و كالح‌) كه‌ با هم‌ شهر بزرگي‌ را تشكيل‌ مي‌دادند، در آن‌ كشوربنا كرد.

که این آقای نمرود قبل از ابراهیم زندگی میکرده و در واقع نتیجه نوح است از پسرش حام و طبق آیاتی که در بالا آمده مورد توجه خداوند هم بوده ، پس نمی توانسته شخص بت پرستی باشد .
پیدایش باب 10
و پسران حام: كوش و مِصرايم و فوط و كنعان. 7 و پسران كوش: سِبا و حَويله و سَبْتَه و رَعْمَه و سَبْتِكا. و پسران رَعْمَه: شِبا و دَدان. 8 و كوش نِمْرُود را آورد

نمرود نبیجه نوح است از پسرش حام یعنی نسل سوم

پیدایش باب 11
10 اين است پيدايش سام. چون سام صد ساله بود، اَرْقَكشاد را دو سال بعد از طوفان آورد. 11 و سام بعد از آوردن ارفكشاد، پانصد سال زندگانى كرد و پسران و دختران آورد. 12 و ارفكشاد سى و پنج سال بزيست و شالح را آورد. 13 و ارفكشاد بعد از آوردن شالح، چهار صد و سه سال زندگانى كرد و پسرإن و دختران آورد. 14 و شالح سى سال بزيست، و عابر را آورد. 15 و شالح بعد از آوردن عابر، چهارصد و سه سال زندگانى كرد و پسران و دختران آورد. 16 و عابر سى و چهار سال بزيست و فالج را آورد. 17 و عابر بعد از آوردن فالج، چهار صد و سى سال زندگانى كرد و پسران و دختران آورد. 18 و فالج سى سال بزيست، و رَعُو را آورد. 19 و فالج بعد از آوردن رَعُو، دويست و نه سال زندگانى كرد و پسران و دختران آورد. 20 و رَعُو سى و دو سال بزيست، و سروج را آورد، 21 و رَعُو بعد از آوردن سَرُوْج، دويست و هفت سال زندگانى كرد و پسرإن و دختران آورد. 22 و سروج سى سال بزيست، و ناحور را آورد. 23 و سروج بعد از آوردن ناحور، دويست سال بزيست و پسران و دختران آورد. 24 و ناحور بيست و نه سال بزيست، و تارح را آورد. 25 و ناحور بعد از آوردن تارَح، صد و نوزده سال زندگانى كرد و پسران و دختران آورد . 26 و تارح هفتاد سال بزيست، و ابرام و ناحور و هاران را آورد. 27 و اين است پيدايش تارح كه تارح، ابرام و ناحور و هاران را آورد، و هاران، لوط را آورد. 28 و هاران پيش پدر خود، تارح در زادبوم خويش در اورِ كلدانيان بمرد. 29 و ابرام و ناحور زنان براى خود گرفتند. زن ابرام را ساراى نام بود. و زن ناحور را ملكه نام بود، دختر هاران، پدر ملكه و پدر يِسكَه. 30 اما ساراى نازاد مانده، ولدى نياورد.

و ابراهیم نسل نهم از پسر دیگر نوح یعنی سام . سوال این است که چگونه ابراهیم در افسانه های اسلامی با نمرود هم زمان میزیسته ؟ در حالی که 6 نسل بین آنها فاصله است.
پس میتوان نتیجه گرفت که این افسانه کاملا بی پایه و اساس است کما اینکه در کتاب مقدس هم هیچ اشاره ای به این ماجرا نشده و باید به حکم منطق اگر چنین ماجرای بزرگی برای ابراهیم این مرد ایمان اتفاق میفتاد حتما در کلام خداوند مکتوب میشد.

ولی فکر کردم که این قضیه به آتش انداختن ابراهیم از کجا برای کاتب قرآن نقل شده ؟ دیدم تنها افرادی که در کتاب مقدس به آتش انداخته شدند اینها بودند که در کتاب دانیال نبی باب 3 ماجرای آنها را از اول بخوانید.البته ناگفته نماند که این ماجرا مربوط به صدها سال بعد از ابراهیم است .
دانيال باب 3
1 نَبوْكدَنَصَّر پادشاه تمثالي از طلا كه ارتفاعش شصت ذراع و عرضش شش ذراع بود ساخت و آن را در همواري دُوْرا در ولايت بابل نصب كرد. 2 و نَبوكَدنَصَّر پادشاه فرستاد كه اُمَرا و رؤسا و واليان و داوران و خزانه داران و مشيران و وكيلان و جميع سروران ولايتها را جمع كنند تا به جهت تبّرك تمثالي كه نَبوْكَدنَصًّر پادشاه نصب نموده بود بيايند. 3 پس اُمرا و رؤسا و واليان و داوران و خزانه داران و مشيران و وكيلان و جميع سروران ولايتها به جهت تبرّك تمثالي كه نَبوْكَدْنَصَّر پادشاه نصب نموده بود جمع شده، پيش تمثالي كه نَبوْكدْنَصَّر نصب كرده بود ايستادند. 4 و مُنادي به آواز بلند ندا كرده، مي گفت: « اي قومها و امّت ها و زبانها براي شما حكم است؛ 5 كه چون آواز كَرِنّا و سُرنا و عود و بربط و سنتور و كمانچه و هر قسم آلات موسيقي را بشنويد،‌ آنگاه به روافتاده، تمثال طلا را كه نَبُوكَدْنَصًّر پادشاه نصب كرده است سجده نماييد. 6 و هر كه رو نيفتد و سجده ننمايد در همان ساعت در ميان تون آتش ملتهب افكنده خواهد شد.» 7 لهذا چون همه قومها آواز كَرِنّا و سرنا و عود و بربط و سنتور و هر قسم آلات موسيقي را شنيدند، ‌همه قومها و امّت ها و زبانها به رو افتاده،‌ تمثال طلا را كه نَبُوكَدنَصَّر پادشاه نصب كرده بود سجده نمودند. 8 اما در آنوقت بعضي كلدانيان نزديك آمده، بر يهوديان شكايت آوردند. 9 و به نَبوْكَدنَصَّر پادشاه عرض كرده، گفتند: « اي پادشاه تا به ابد زنده باش! 10 تو اي پادشاه فرماني صادر نمودي كه هر كه آواز بلند كَرنّا و سرنا و عود و بربط و سنتور و كمانچه و هر قسم آلات موسيقي را بشنود به روافتاده، تمثال طلا را سجده نمايد؛ 11 و هركه به رو نيفتد و سجده ننمايد در ميان تون آتش ملتهب افكنده شود. 12 پس چند نفر يهود كه ايشان را بر كارهاي ولايت بابل گماشته اي هستند،‌ يعني شَدْرك و ميشك و عَبدْنغَو. اين اشخاص اي پادشاه، تو را احترام نمي نمايند و خدايان تو را عبادت نمي كنند و تمثال طلا را كه نصب نموده اي سجده نمي نمايند.» 13 آنگاه نَبُوكَدْنَصًّر با خشم و غضب فرمود تا شَدْرك و ميشك و عَبدْنَغو را حاضر كنند. پس اين اشخاص را درحضور پادشاه آوردند. 14 پس نَبَوْكدْنَصَّر ايشان را خطاب كرده، گفت: « اي شَدْرك و ميشك و عَبدْنَغو! آيا شما عمداً خدايان مرا نمي پرستيد و تمثال طلا را كه نصب نموده ام سجده نمي كنيد؟‌ 15 الآن اگر مستعد بشويد كه چون آواز كَرِنّا و سرنا و عود و بربط و سنتور و كمانچه و هر قسم آلات موسيقي را بشنويد و به رو افتاده، تمثالي را كه ساخته ام سجده نماييد، (فبها)؛ و اما اگر سجده ننماييد،‌ در همان ساعت در ميان تون آتش ملتهب انداخته خواهيد شد و كدام خدايي است كه شما را از دست من رهايي دهد.» 16 شَدْرَك و ميشك و عَبِدْنَغو در جواب پادشاه گفتند: « اي نَبوْكَدْ نَصَّرَ! درباره اين امر ما را باكي نيست كه تو را جواب دهيم. 17 اگر چنين است،‌ خداي ما كه او را مي پرستيم قادراست كه ما را از تون آتش ملتهب برهاند و او ما را از دست تو اي پادشاه خواهد رهانيد. 18 و اگر نه،‌ اي پادشاه تو را معلوم باد كه خدايان تو را عبادت نخواهيم كرد و تمثال طلا را كه نصب نموده اي سجده نخواهيم نمود.» 19 آنگاه نَبوْكَدْنَصَّر از خشم مملو گرديد و هيئت چهره اش بر شَدْرَك و ميشك و عَبِدْنَغو متغيّر گشت و متلكّم شده، فرمود تا تون را هفت چندان زيادتر از عادتش بتابند. 20 و به قوّيترين شجاعان لشكرخود فرمود كه شَدْرَك و ميشك و عَبِدْنَغو را ببندند و در تون آتش ملتهب بيندازند. 21 پس اين اشخاص را در رداها و جُبّه ها و عمامه ها و ساير لباسهاي ايشان بستند و در ميان تون آتش ملتهب افكندند. 22 و چونكه فرمان پادشاه سخت بود و تون بي نهايت تابيده شده، شعله آتش آن كسان را كه شَدْرَك و ميشك و عَبِدْنَغو را برداشته بودند كشت. 23 و اين سه مرد يعني شَدْرَك و ميشك و عَبِدْنَغو در ميان تون آتش ملتهب بسته افتادند. 24 آنگاه نَبوْكَدْ نَصَّر پادشاه در حيرت افتاد و بزودي هرچه تمامتر برخاست و مشيران خود را خطاب كرده، گفت: « آيا سه شخص نبستيم و در ميان آتش نينداختيم؟» ايشان در جواب پادشاه عرض كردند كه «صحيح است اي پادشاه!» 25 او در جواب گفت:« اينك من چهار مرد مي بينم كه گشاده در ميان آتش مي خرامند و ضرري به ايشان نرسيده است و منظر چهارمين شبيه پسر خدا است.» 26 پس نَبوْكَدْنَصَّر به دهنه تون آتش ملتهب نزديك آمد و خطاب كرده، گفت: « اي شَدْرَك و ميشك و عَبِدْ نَغو! اي بندگان خداي تعالي بيرون شويد و بياييد.» پس شَدْرَك و ميشك و عَبِدْنَغو از ميان آتش بيرون آمدند. 27 و اُمَرا و رؤسا و واليان و مشيران پادشاه جمع شده،‌ آن مردان را ديدند كه آتش به بدنهاي ايشان اثري نكرده و مويي از سر ايشان نسوخته و رنگ رداي ايشان تبديل نشده،‌ بلكه بوي آتش به ايشان نرسيده است. 28 آنگاه نَبوْكَدْ نَصَّر متكلم شده،‌ گفت: « متبارك باد خداي شَدْرَك و ميشك و عَبِدْنَغو كه فرشته خود را فرستاد و بندگان خويش را بر او توّكل داشتند و به فرمان پادشاه مخالفت ورزيدند و بدنهاي خود را تسليم نمودند تا خداي ديگري سواي خداي خويش را عبادت و سجده ننمايند، رهايي داده است. 29 بنابراين فرماني از من صادر شد كه هر قوم و امّت و زبان كه حرف ناشايسته اي به ضدّ خداي شَدْرَك و ميشك و عَبِدْنَغو بگويند، پاره پاره شوند و خانه هاي ايشان به مزبله مبدّل گردد، زيرا خدايي ديگر نيست كه بدين منوال رهايي تواند داد.» 30 آنگاه پادشاه (منصب) شَدْرَك و ميشك و عَبِدْنَغو را در ولايت بابل برتري داد.

سوره الکهف آیات 60 تا 99 داستانی عجیب و غریب راجع به موسی میخوانیم که هرگز کسی از زندگی موسی چنین ماجرایی را نخوانده ! گویا کاتب جهت زیاد کردن حجم قرآن از هر وسیله استفاده کرده ! از جمله سوره الرحمن قرآن را سعی کرده که شبیه به مزامیر داود بنویسد. برای درک بهتر این موضوع کافی است که متن قرآن قسمتهای ترجمه شده فارسی را بخوانید تا درک کنید.

سوره البقره
در دين هيچ اجبارى نيست و راه از بيراهه بخوبى آشكار شده است پس هر كس به طاغوت كفر ورزد و به خدا ايمان آورد به يقين به دستاويزى استوار كه آن را گسستن نيست چنگ زده است و خداوند شنواى داناست (256)
سوره آل عمران
و هر كه جز اسلام دينى [ديگر] جويد هرگز از وى پذيرفته نشود و وى در آخرت از زيانكاران است (85)

این هم دو آیه در دو جهت کاملا مخالف که اولی یک تئوری زیبا از آزادی و تشویق است به خدا پرستی و دومی یک اجباربه پیوستن تنها اسلام که ظاهرا از طرف خداوند است . در حالی که خداوند هرگز چنین تهدیدی را در کتاب مقدس نکرده اگر هم انسانها یا قوم خودش را تهدیدی کرده به این بوده که خدایان غیر را مپرستید که منظور منع بت پرستی بوده نه اینکه اگرپیرو ابراهیم یا موسی و یا عیسی نباشید از شما پذیرفته نخواهد شد. پس میتوان این تهدید از جانب گرد آورندگان قرآن را تنها ایجاد یک ترس در دل اعراب جاهلی و به دنبال آن اشخاص نا آگاه از تاریخ کارهای خداوند دانست بس که از این راه تنها عده ای مردم ساده را فریب داده و برای خود سیاهی لشگر درست کردن است. و نتیجه آنرا حتی امروزه در بین جوامع اسلامی به وضوح خواهیم دید بخصوص در کشور ایران که مردم به دو دلیل اسلام را پذیرفتن . اول بواسطه حمله اعراب و با شمشیر این مسلک را پذیرفتن و دیگری به دلیل اینگونه تهدیدات به ظاهر از طرف خداوند. به همین منظور اگر با افراد مسلمان ایرانی در مورد آنچه به آن ایمان دارند سوال شود در وحله اول خواهید یافت که هیچ اطلاعات دینی ندارند حتی در مورد اسلام. و ایمان آنها تنها از طریق سینه به سینه و بیشتر شنیداری است که خرافات و روایات بی پایه و سند هم بخش دیگری از اعتقادات آنها را تشکیل میدهد.و چون شناخت دیگری از خداوند هم ندارند و از طرفی اسلام تحمیلی هم راه تحقیق و معاشرت با دیگر ادیان را برایشان بسته است، بناچار در یک کوره راه نامعلوم در حال پیشروی هستند.

No comments:

Post a Comment