search this blog

Wednesday, June 2, 2010

چگونگی ایمان من به عیسی مسیح



بگذار تا از کسی که 21 سال پیش به عیسی مسیح ایمان آورده هم بشنوی !

من هم مثل شما و مثل خیلی های دیگر که در این سرزمین بدنیا میایند و تصور میکنند حالا که در ایران بدنیا آمدیم لابد باید مسلمان باشیم فکر میکردم هر چند که این برایم قابل قبول نبود و همیشه در مورد این موضوع احساس میکردم عدالت الهی در مورد مردم این سرزمین رعایت نشده و انگار سهم ما ایرانیان این است که از آنچه اجداد ما بدون مطالعه و برسی و بدون اینکه حتی خودشان بدانند این چگونه ایمانی است پیروی کنیم از اینکه میدیم اکثر مردم بیشتر خرافات و روایات آن هم شنیداری را مبنای ایمان خودشان به خدا قرار داده اند احساس حماقت میکردم از اینکه تنها از کتاب قرآن بعنوان بدرقه کردن مسافران ویا گذاشتن سر سفره هفت سین استفاده میکنند و حتی یکبارهم در عمرشان آنرا نخوانده اند احساس بدی داشتم.از اینکه میدیدم اکثر مردم اطرافم از دوستان دوران تحصیل و خانواده هایشان تا اقوام و همسایگانی که با آنها معاشرت داشتیم همانند هم عمل میکنند ایمانشان همراه با ترس از مجازات الهی توسط تعالیم روحانیون زمان خودشان شکل گرفته بود احساس بدبختی میکردم و جرات حتی سوال کردن را هم نداشتم نه من بلکه شاید خیلی های دیگر هم که مانند من فکر میکردن. طی سالیان دراز با اینکه برادر من سرپرست یک هیئت عزاداران حسینی هم بود و هرگز حتی ندیدم که نماز هم بخواند البته تا به امروز هم همانگونه باقی ماند. و تمامی دوستان و اقوام را میدیدم که ایمانی به ظاهر دارند ولی به چی نمی دانستم . خیلی در این مورد فکر میکردم که اسلام چیست و مردم مسلمان چرا اینگونه ایمانی دارند ایمانی که هیچ پایه و اساسی ندارد و تنها بر شنیدها استوار است و آنقدر این شنیدها در طی قرنها تعییر پیدا کرده که دیگر به خرافات تبدیل شده و به داستانهای باور نکردنی بیشتر میماند تا روایاتی که از حقیقت بازگویی شده. یادم میاید که هر ساله مداحانی را که سعی در گریاندن مردم داشتند با سرایدن نوحه های سوزناک که البته بیشتر به رخ کشیدن صدایشان برای دیگران بود تا مورد تحسین آنها قرار بگیرند،و خود قبل از شروع به دسته راه انداختن در روز عاشورا مبادرت به کشیدن حشیش و خوردن ترک میکردنند که به قول خودشان صدایشان در بیاید و انرژی داشته باشند تا مداحی کنند و مردم بیچاره سالخوده ساده کوچه و خیابان را به گریه بیندازند. جوانان که بیشتر به نوعی تفریح مذهبی فکرمیکردنند و بیشتر این مراسم برای آنها یکنوع کارناول بود.این سوالاتی بود که در ذهنم همیشه تکرار میشد. چرا خداوند میخواهد ما همیشه گریان باشیم ؟ چرا شادی ها هم در اسلام رنگ و بوی عزا دارد و اصلا شبیه شادی نیست.چرا روحانیون مردم را مشتاق رسیدن ایام عزاداری میکنند؟ چرا باید مردم به زبان عربی با خداوند حرف بزنند مگر خداوند همه زبانهای دنیا را بلد نیست ؟ پس اگر بلد هست چرا ما باید عربی را که نه بلد هستیم بخوانیم و اگر هم بشنویم معنی آنرا هم نمی دانیم مورد استفاده قرار دهیم ؟ آیا اگر این عبادت به زبان فارسی خودمان گفته شود چرا خداوند نمی پذیرد ؟ چرا باید هرروزه چند رکعت جملاتی تکراری را به زبان بیاوریم و خودمان را راضی کنیم که با خداوند ارتباط برقرار کردیم ؟ تازه برای اینکه این نوع از عبادت مورد قبول خداوند قرار داشته باشد اول باید یک مرجع تقلید داشته باشیم و هرچه او میگوید را انجام دهیم درغیر این صورت که عبادات ما در همان ابتدای کار توسط نمایندگان خداوند بر روی زمین وتو خواهد شد.آیا اگر یک پدر روزی 17 با از پسرش و یا بهتره است بگویم از فرزندانش عبارات و جملات تکراری را بشنود و این سالهای سال تکرار شود چه تصوری از این رابطه خواهیم داشت ؟ ( متی باب 6 : 7 و چون عبادت كنيد، مانند امّتها تكرار باطل مكنيد زيرا ايشان گمان مي برند كه به سبب زياد گفتن مستجاب مي شوند.

وقتی کسی برای عبادت یا نماز یا ایجاد رابطه با خداوند مفهوم چیزی را که به خداوند میگوید عمیقا نداند و تنها بسبب عادت این عبارات را به زبان بیاورد آیا این همان تکرار باطل نیست ؟

چرا باید در هنگام نماز تنها به یک سمت مردم عبادت کنند ؟ البته حضرات میگویند این برای ایجاد وحدت و یکدست بودن است ! آیا شما دو مسلمان را سراغ دارید که با هم وحدت قلبی داشته باشند؟ آیا دو مسلمان را سراغ دارید که ایمانشان از یک جنس باشد؟ پس اگر از آن زاویه خارج شود آیا خداوند گوشهای خود را میگیرد که صدای ما را نشنود ؟ چرا باید وضوع گرفت حتی اگر تازه استحمام کرده باشی ؟چرا مسلمانان انقدر متعصب هستند با اینکه ادعا میکنند ما پیرو آخرین دین آسمانی هستیم. چرا اگر کسی به این موارد اعتراض داشته باشد مورد لعن قرار میگیرد؟ این سوالها با پیروزی حکومت اسلامی در ایران قوت بیشتری گرفت و سوالهای بیشتری هم به آن اضافه شد. چرا بخشش در اسلام تنها یک شعار است؟ چرا افرادی که بزرگان دین خود را مینامند این همه دروغ میگویند و اینچنین حق مردم را پایمال میکنند؟ چرا برای ایجاد عدالت جان مردم بی دفاع را میگیرند؟ چرا مخالفان خود را محبت نمی کنند تا اینکه به اشتباهشان پی برده و قلبا دگرگون شوند ؟ چرا شمشیر چرا ریختن خون یکدیگر به اسم خداوند؟.آیا خداوند آنقدر ناتوان است که این آقایون مذهبی بخواهند بجای خداوند عدالت را بر این سرزمین جاری کنند؟ همه مسلمانان و بخصوص شیعه ها یک سمبل زیبا از یک شخصیت ساخته اند به اسم علی و خود را پشت آن پنهان کرده اند در حالی که اینها تنها نوشته های زیبایی از عدل و انصاف روحیه بخشش به نظر میاید ولی در عمل این اعمالی میشود که امروزه ما از بزرگان دینی شاهد هستیم که بحث ما در اینجا اصلا سیاست نیست . ولی امروزه به این موضوع ایمان دارم که ایجاد حکومت اسلامی در ایران واقعا کار خداوند هم بود و دست خداوند هم به بر پایی آن کمک کرد ! ولی نه به این دلیل که اسلام آیین است که از جانب خداوند رسیده و با کمک او شکل گرفته تا از این به بعد مردم در عدل انصاف و عدالت زیست کنند.بلکه برعکس که تا ایرانیا ن به چشم خود ببینند آیینی که صدها سال مدعی بود که دارای کامل ترین دستورات از جانب خداوند برای مردم و جامعه بشری است چیزی جز وهم و بسته ای تهی از ایمان به خدا و مسلک مرده پرستی و آباد کردن قبرهای شخصیتهای ساخته تفکرات خود و تجارت وتهیه بودجه از این محلها برای ایجاد خرافه و هرج و مرج ایجاد محیط نا امن برای بشریت چیزی بیش نیست و در دست هر ایرانی قرار دارد که به وقت ضرورت هیچ کمکی از آن بر نمی آید. زیرا که تشکیل شده از افرادی به اسم امام که معصوم و بری از خطا بودند اما تنها به فکر حکومت به هر قیمتی بودند.با نوشتن روایاتی زیبا و اغوا کننده از آنها برای انسانهایی که فطرتا بدنبال آرامش و خداپرستی هستن مردم را بسوی آئینی میکشانند که در واقع پرستیدن افراد مرده و مجهول ایمان است.و این امامان نیز در انتها مانند همه انسانها در روز مقرر خود مرده اند و هیچ کمکی از دست آنها در رویارویی با حقیقت وجودی خداوند بر نخواهد آمد.همیشه فکر میکنم نسل فعلی ایرانیان بسیار مردمان خوشبخت و سعادتمندی هستند که با چشمان خود تاسیس یک امام زاده را دیدند ! بارگاه پر زرق و برق ایشان را هم شاهد هستن ! فکر میکنید دیگر امام زادگان چه کسانی بودند ؟ آیا تصور میکنید خیلی داناتر از ایشان بودند؟ یا اینکه خیلی شخصیت خاص تری از ایشان بودند؟ فکر میکنید در شناخت خداوند واقعی اینگونه اشخاص میتوانند به دیگران کمک کنند؟ یا اینکه اصولا اینگونه انسانها میتوانند مردم را به شناخت واقعی خداوند نزدیک کنند یا اینکه دچار توهم قدرت شده و مردم را به بیراهه میبرند؟ و البته اینگونه افراد همیشه تصور میکنند که در حال خدمت به خداوند هستند همانگونه که عیسی مسیح هم در انجیل فرمود کسانی که شما را میکشند گمان برند که خداوند را خدمت میکنند.

اگرخواننده متعصبی نباشی از این نوشته ها ناراحت نخواهی شد ولی اگر باشی حتما منو کافری بیش نمی دانی . ولی بگذار به تو دوست عزیزم و تمامی کسانی که این مطلب را میخوانند بگویم حالا که فکر میکنم میبینم چطور میتوانم بگویم من قبلا مسلمان بودم درحالی که مثل سایر مردم بودم ولی من در خداوند مان عیسی مسیح یاد گرفتم تا به آنچه بودم اعتراف کنم چرا که هیچ چیزی را نمی توان از او پنهان کرد. در مورد خودم میتوانم بگویم که آدمی درغگو - هوا پرست - بی رحم - دزد - زناکار - و دیگر صفات بد را دارا بودم ولی در خانواده ای که مثل تمام ایرانیان مسلمان اسمی زندگی میکردم. یک روز تصمیم گرفتم تا به دنبال حقیقت بگردم حال به هر قیمتی که میخواست تمام شود. بخودم گفتم من چکار دارم که اجدادم چگونه این آئین را قبول کردن این با منطق و تفکر بشری سازگار نمی شود و اساسا بعنوان یک ایمان زنده نمی توان این مسلک را قبول کرد، زیرا هیچگونه رابطه سالم و قابل اعتمادی در آن با خداوند وجود ندارد. توسط دعوت یک پسر جوان که با او در سالن ورزشی آشنا شدم و به تعدادی از سوالات من در مورد ایمان به خدا پاسخ داد و مرا حسابی کنجکاو کرد روانه یکی از کلیساها شدم ودر طی موعظه گویا خداوند بود که برای من سخن میگفت و بیشتر خودش را برایم آشکارمیساخت.انگار تا به آن روز هیچ از خداوند نمی دانستم و طی آن دو ساعتی که در کلیسا بودم به بیشتر سوالات تمام عمرم در مورد خداوند پاسخ داد. بعد از پایان موعظه که در مورد محبت خداوند بود و اینکه اصولا خداوند چه جور وجودی است، بی اختیار اشک از چشمانم جاری شد به حدی که نمی توانستم خودم را کنترل کنم تازه فهمیدم که تمام عمر خودم تا آن زمان و تمامی اجدادم تا این زمان هرگز درک نکرده بودم خداوند کیست و چگونه بدنبال انسان گناه کار میگردد تا راهی را که از قبل برای نجات او مهیا کرده بود را به او بشناساند.

کتاب انجیلی تهیه کردم و به خانه برگشتم . و از فردای آن روز شروع به خواندن آن کردم ولی نه با این هدف که درآن عیبی پیدا کنم بلکه مثل یک بیمار مبتلا به سرطان که در بین ورقهای این کتاب به دنبال درمان میگشت. دیگر به این فکر نمی کردم که اجدادم چه بودند و به چه اعتقاد داشتن. یا بقیه مردم چی هستن یا خودم بطور اسمی چی هستم .خودم را از گذشته خالی کردم تا بتوانم حقیقت را پیدا کنم . برای من هم خیلی عجیب بود خواندن پدر، پسر، و روح القدس ! ولی هرچه بیشتر پیش میرفتم تمام سوالهایم پاسخ داده میشد بدون هیچ تردیدی و کاملا برام قابل هضم بود. گویا دقیقا این کتاب جواب تمام سوالهای من بود. تا اینکه هفته بعدی رسید و من به کلیسا رفتم و باز هم راجع به محبت خداوند شنیدم و در پایان موعظه بزرگترین و شجاعانه ترین تصمیم زندگی خودم را گرفتم وخودم را به خداوند عیسی سپردم و ایمان خود را به او اعلام کردم و با خوشحالی وصف نا پذیر از اینکه مورد بخشش خداوند قرار گرفتم و خداوند شخص گناه کاری چون من را پذیرفته بود به خانه برگشتم و موضوع را با خانواده ام در میان گذاشتم و برایشان گفتم . ولی مورد اعتراض و خشم آنها واقع شدم و این مخالفتها بسیار بالا گرفت به حدی که من خود هم به شک افتادم که آیا این راه را بدرستی انتخاب کردم یا نه ؟ آیا خداوند منو به همین راحتی و بدون اینکه زحمتی یا سختی بکشم بخشیده ؟ آیا انسانی چون من هم میتواند با خداوند دوستی نزدیکی داشته باشد ؟ سخت تحت فشار روحی قرار داشتم انگار جنگی در درونم در حال انجام بود.( البته بعدها که در ایمان خودم رشد کردم درک کردم که این کشمکش ها کاملا طبیعی است، زیرا جدا شدن از افکار و عقایدی که قرنها انسان را اسیر خود میکند در واقع اسارت در دست نیروی تاریکی یعنی شیطان است و او به همین راحتی هم نمی خواهد که کسی از قلمرو او به قلمرو خداوند وارد شود) تا اینکه یک روز بعد از ظهر که در اطاق به این مسائل فکر میکردم و آرام به خواب میرفتم ناگهان احساس کردم که از نوک انگشتان پا تا حتی موهای سرم دچار خواب گرفتگی شد ! هرگز در عمرم چنین احساسی عجیبی نکرده بودم ! و نمیدانستم که این چگونه حالی است ناگهان دیدم که انگار روحم از بدنم جدا شد و در حالی که در یک گوشه دیگر اطاق بودم خودم را میدیدم که در گوشه دیگر خوابیده بودم و درست پشت سر من کناردیوار دو تا پا بود تنها تا زانو و از زانو به بالا فقط چیزی شبیهه حرارت گرما در تابستان که روی دیوار قابل مشاهده است ولی پاها سوراخ بودند انگار کسی به من گفت بپر و پاهاشو بگیر! و من هم همین کار را کردم و سفت هر دو پا را گرفتم و پشت سر هم فریاد میکردم خداوندا میدانم که تو هستی بگو که مرا واقعا بخشیده ای .. بگو...بگو که مرا بخشیدی .. و ناگهان صدایی بسیار زیبا که هرگز نشنیده بودم صدایی که در یک ظرف خالی بزرگ میپیچد،به من گفت بله بخشیدمت بلند شو . و وقتی بلند شدم از روی خجالت اصلا نمی توانستم سرم را بلند کنم که مجدد به او نگاه کنم. واقعا توان این را نداشتم که به او نگاه کنم. انگار خشک شده بودم و شکننده و میترسیدم با کوچکترین حرکت خرد شده و مانند تیکه های شیشه به اطراف پراکنده شوم. تنها یک سوال دیگر کردم .
گفتم خداوند آیا میتونم به بقیه هم بگم که تو رو دیدم ؟ و باز همان صدای زیبا با مهربانی که قابل وصف نیست و دیگر هرگز تا به حال آنرا نشنیده ام گفت، بله میتونی . اکنون که این مطالب روبیاد میارم با چشمانی اشک آلود برایتان مینویسم نه از سر عزا و نا راحتی بلکه از خوشحالی که ای کاش این سخنان در تو و دیگران اثر کند.زیرا که او منتظر شما هم هست . من هرگز سوالی دیگر نکردم که چرا در فلان جای کتاب مقدس فلان چیزش با آن یکی فرق دارد و هم خوانی ندارد؟ چرا مسیح در روز عروسی آب را به شراب تبدیل کرد مگر شراب حرام نیست؟ چرا در نسب نامه مسیح در یک انجیل 16 نسل نوشته شده و در یکی دیگر مثلا 15 نفر را نوشته پس آن یکنفر چه شده ؟ ! تنها با دل ساده خودم را به او سپردم و او بعدها که کتاب مقدس را میخواندم تمام سوالهایم را بی پاسخ نمی گذاشت. پس بدان که ایمانداران پاسخ تمامی سوالهای دوستان منتقد را میدانند. ولی بهتر است خداوند خود آنها را برای شما مکشوف کند. زیرا ایمانی که قرار باشد با پاسخ امثال من در شما بوجود آید مانند آن دانه ای است که در زمین افتاد و ثمری هم نیاورد. این را بدانید که خداوند میخواهد تا انسانها بدون واسطه با او در ارتباط باشند در این مورد در کتاب ارمیاء نبی باب 17 آیات 5 تا 8 چنین میگوید.

5 و خداوند چنين مي گويد: «ملعون باد كسي كه بر انسان توكّل دارد و بشر را اعتماد خويش سازد و دلش از يهوه منحرف باشد. 6 و او مثل درخت عرعر در بيابان خواهد بود و چون نيكويي آيد آن را نخواهد ديد بلكه در مكان هاي خشك بيابان در زمين شوره غير مسكون ساكن خواهد شد. 7 مبارك باد كسي كه بر خداوند توكّل دارد و خداوند اعتماد او باشد. 8 او مثل درخت نشانده بر كنار آب خواهد بود كه ريشه هاي خويش را بسوي نهر پهن مي كند و چون گرما بيايد نخواهد ترسيد و برگش شاداب خواهد ماند و در خشكسالي انديشه نخواهد داشت و از آوردن ميوه باز نخواهد ماند.
مراد خداوند در این آیات هر انسانی میباشد چه حضرت باشد یا پیامبر و امام زاده البته نه اینکه آنها اشخاص بدی باشند بلکه مقصود ارتباط مستقیم با اوست. با یک نگاه ساده به اعمال و گفته ها میتوان دریافت که در زندگی روزمره چقدر از خداوند میشنوید و چقدر از انسانها با هر عنوانی که دارند. زیرا وقتی که اعتماد مردم انسانها شدند و رسیدن به خداوند را از طریق آنها آموزش دادیم و تشویق کردیم در واقع این لعنت خداوند را شامل انسانها خواهیم کرد.زیرا که انسان برای انسان زندگی خواهد کرد . برای انسان عزا داری خواهد کرد برای دیدن انسان به زیارت خواهد رفت تا انسان واسطه بین او و خداوند باشد از رساله انسانها پیروی خواهد کرد، انسان را مرجع تقلید خود قرار خواهد داد. انسانها را تا حد خداوندی میپرستد و این همان چیزی است که خداوند نمی خواهد.
یوئیل نبی باب 2
28 و بعد از آن روح خود را بر همه‌ بشر خواهم ريخت و پسران و دختران شما نبوت خواهند نمود و پيران شما و جوانان شما رؤياها خواهند ديد. 29 و در آن ايام روح خود را بر غلامان و كنيزان نيز خواهم ريخت.

ارمیا نبی باب 31
33 اما خداوند مي گويد: « اينست عهدي كه بعد از اين ايّام با خاندان اسرائيل خواهم بست. شريعت خود را در باطن ايشان خواهم نهاد و آن را بر دل ايشان خواهم نوشت و من خداي ايشان خواهم بود و ايشان قوم من خواهند بود. 34 و بار ديگر كسي به همسايه اش و شخصي به برادرش تعليم نخواهد داد و نخواهد گفت خداوند را بشناس. زيرا خداوند مي گويد: جميع ايشان از خرد و بزرگ مرا خواهند شناخت، چونكه عصيان ايشان را خواهم آمرزيد و گناه ايشان را ديگر به ياد نخواهم آورد.» ( مراد از قوم اسرائیل قوم خداوند است بدون در نظر گرفتن ملیت و نژاد آنها و در یک کلام ایمانداران به خداوند)
و این پیشگویها مربوط به آینده بود زمانی که عیسی مسیح در انجیل یوحنا باب 14 به شاگردان گفت :25 اين سخنان را به شما گفتم وقتي كه با شما بودم. 26 ليكن تسلّي‌ دهنده يعني روح‌القدس كه پدر او را به اسم من مي‌فرستد، او همه چيز را به شما تعليم خواهد داد و آنچه به شما گفتم به ياد شما خواهد آورد.

آیا این پیشگوئی ها و صدها پیشگویی دیگر که در کتاب مقدس مکتوب است وخداوند به زبان انبیاء گفته و در کتاب خداوند ثبت گردیده کافی نیست تا بدانید نقشه او برای نجات انسان و اینکه انسان با خداوند زندگی کند بعد از فدیه شدن عیسی مسیح و بعد از صعود عیسی به آسمان و با آمدن روح القدس به پایان رسید ؟ و دیگر نیازی به آمدن فردی دیگر نبود تا بیاید و دوباره شریعت موسی یعنی پیروی از انسان برای رسیدن به خداوند و آموزش اینکه باید چه چیزهایی را انجام داد و چه را نباید انجام داد روش ایجاد ارتباط با خداوند با چه مراسمی باشد و غیره را آنهم با رنگ و لعابی کاملا مصنوعی و با ادبیاتی بسیار ناشیانه و ابتدایی و اشتباهات بسیار فاحش تاریخی جغرافیایی عرضه کند.
از این رو بین یهودیان سنتی و اسلام هیچ فرقی نیست آنها هم احادیث دارند که ریشه کتاب مقدسی ندارد و توسط ملاهای یهودی نوشته شده واسلام بیشتر اعتقادات خود را بر پایه کتب یهودیان پایه نهاده از آن جمله میتوان به اساسی ترین این افسانه ها که مربوط به زندگی ابراهیم و فرزندش اسحاق است اشاره کرد که اسلام تمامی سعی خود را بر این قرار داده تا از طریق هاجر مصری و فرزندش اسماعیل که فرزند کنیز ساره همسر ابراهیم بود خود را به ابراهیم مرد خدا وصل کند و از این طریق بتواند سخنان محمد را موجه جلوه دهد ! وبرای این کار شروع به جمع آوری اطلاعاتی راجع به زندگی ابراهیم نمود که بیشتر آنها را از طریق یهودیان و نوشتن افسانه هایی راجع به این مرد خدا در مورد جنگ او با نمرود و سوزاندن ابراهیم در آتش . در مورد دختر نمرود. و در آخر هم سعی کردن تا با ساختن داستانی که در آن جای اسحاق را در مورد آزمایش ایمان ابراهیم توسط خداوند با اسماعیل عوض کردن و کار را به جایی رساندن که رسما ابراهیم را مسلمان معرفی کرده و در یکی از همان رویات نوشته اند که ابراهیم مسجدی هم ساخته !

درحالی که بسیار دلائل تاریخی و جغرافیائی وجود دارد که غیر واقعی بودن این مطالب را به اثباط خواهد رسانید و از همه مهمتر وجود کلام زنده خداوند در کتاب مقدس بزرگترین سند برای اثبات حقیقت است.
تاکتیک دیگر در اسلام این است که از یهودیان و بنی اسرائیل چهره بسیار منفوری در بین مردم بسازند که این دشمنی ریشه بسیار قدیمی و عمیقی دارد و از زمانی آغاز شد که فرزندان اسماعیل و اقوام او تصمیم بر نابودی فرزندان اسحاق را گرفتند این حقیقت تاریخی در مزامیر داود پیامبر که پادشاه اسرائیل هم بود ثبت گردیده. قرنها پیش از بوجود آمدن طرز تفکری به نام اسلام. که با پیدایش شخصی به نام محمد و ایجاد عقیده ای به نام اسلام به اوج خود رسید.
مزامير باب 83
1 اي خدا تو را خاموشي نباشد! اي خدا ساكت مباش و ميارام! 2 زيرا اينك دشمنانت شورش مي كنند و آناني را كه از تو نفرت دارند، سر خود را برافراشته اند. 3 بر قوم تو مكايد مي انديشند و بر پناه آوردگان تو مشورت مي كنند. 4 و مي گويند: « بياييد ايشان را هلاك كنيم تا قومي نباشد و نام اسرائيل ديگر مذكور نشود.» 5 زيرا به يك دل با هم مشورت مي كنند و بر ضد تو عهد بسته اند. 6 خيمه هاي اَدُوم و اسماعيليان و موآب و هاجريان. 7 جَبال و عَمّون و عَماليق و فَلَسطين با ساكنان صور. 8 آشور نيز با ايشان متفق شدند و بازويي براي بني لوط گرديدند، سلاه. 9 بديشان عمل نما چنانكه به مديان كردي، چنانكه به سيسرا و يابين در وادي قيشون، 10 كه در عَينْدوُر هلاك شدند و سرگين براي زمين گرديدند. 11 سرورانِ ايشان را مثل غُراب و ذِئب گردان و جميع امراي ايشان را مثل ذَبَح و صَلْمُنّاع، 12 كه مي گفتند: « مساكن خدا را براي خويشتن تصرف نماييم.» 13 اي خداي من، ايشان را چون غبارِ گردباد بساز و مانند كاه پيش روي باد. 14 مثل آتشي كه جنگل را مي سوزاند و مثل شعله اي كه كوهها را مشتعل مي سازد. 15 همچنان ايشان را به تندباد خود بران و به طوفان خويش ايشان را آشفته گردان. 16 رويهاي ايشان را به ذلت پر كن تا نام تو را اي خداوند بطلبند. 17 خجل و پريشان بشوند تا ابدالآباد و شرمنده و هلاك گردند. 18 و بدانند تو كه اسمت يهوه مي باشد، به تنهایی بر تماميِ زمين متعال هستي.
واز طرفی با ایجاد این بحث که کتاب مقدس تحریف شده یک زمینه منفی در کسانی که قصد دریافت حقیقت را دارند بوجود بیاورند تا افراد پژهشگر و مردم کنجکاو را از تحقیق و در یافت حقیقت باز دارند.غافل از اینکه این خود خداوند است که بر کلامش پاسبانی خواهد کرد. پس چه کسی را یارای تحریف کردن کلام خداوند هست ؟
و دلیل دیگر تهدید :
سوره آل عمران
و هر كه جز اسلام دينى [ديگر] جويد هرگز از وى پذيرفته نشود و وى در آخرت از زيانكاران است (85)

سوره المائده
اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد يهود و نصارى را دوستان [خود] مگيريد [كه] بعضى از آنان دوستان بعضى ديگرند و هر كس از شما آنها را به دوستى گيرد از آنان خواهد بود آرى خدا گروه ستمگران را راه نمى‏نمايد (51)

اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد كسانى را كه دين شما را به ريشخند و بازى گرفته‏اند [چه] از كسانى كه پيش از شما به آنان كتاب داده شده و [چه از] كافران دوستان [خود] مگيريد و اگر ايمان داريد از خدا پروا داريد (57)
سوره التوبه
اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد با كافرانى كه مجاور شما هستند كارزار كنيد و آنان بايد در شما خشونت بيابند و بدانيد كه خدا با تقواپيشگان است (123)
( البته مراد از کافران تمامی کسانی است که اسلام را نمی پذیرفتن یا نمی پذیرند)
در ابتدا توصیه میکنم برای تمامی انسانهایی که جویای خداوند واحد حقیقی هستند تا با مطالعه کتاب مقدس و قرآن دریابند که آیا ادبیات این دو کتاب ممکن است توسط یک خداوند بیان شده باشد ؟ کافی است که تمام متن فارسی قرآن را در کنار هم قرار دهید و مانند یک کتاب به زبان فارسی آنرا مطالعه کنید . برای نتیجه گرفتن صحیح بهتر است ابتدا و بر حکم منطق اول کتاب مقدس را بخوانید و با آن آشنا شوید و بعد قرآن را زیرا باید ترتیب نوشتن این کتابها را راعایت کرد. زیرا قرآن قسمت مهم آن شرح زندگی انبیاء گذشته است ولی بصورت کاملان ناقص و بدون ترتیب تاریخی. پس بهتر است ابتدا با این افراد در کتاب مقدس آشنا شد و شرح زندگی و اعمال آنها را مطالعه کرد و سپس به مقایسه این مطالب با آنچه در قرآن ذکر شده پرداخت تا واقعیت آشکار شود.

No comments:

Post a Comment